جستجو

چاردست
کنایه است از چارعنصر. چارآخشیج:
این هفت قواره شش انگشت
یکدیده چاردست و نه پشت .

نظامی (لیلی و مجنون ).

چارپایک
نوعی شپش . شپشک . شپشه . قمقام .نوعی حشره طفیلی است که بر عانه و مژگان و زیر بغل پدید آید مانند شپش و فرق آن با شپش آن است که چارپایک را پایهای بسیار بود و سخت بر بشره چفسنده بود.
چارترکیب
چهارگوهر. چهارعنصر:
از این چارترکیب آراسته
ز هر گوهری عاریت خواسته .

نظامی .

چارچرخه
نوعی گاری است که دارای چهار چرخ است . رجوع به گاری شود.
چارخان
خانه چهارم نرد. اصطلاحی دربازی نرد. خانه چهارم از نرد در زیر خانه افشار.
چاردست وپا
روشی در راه رفتن چون روش سگ و گوسفند و اسب و جز آن . شیوه راه رفتنی چون راه رفتن حیوانات .
چارپایه
چارپا و هر چیز که دارای چهار پایه باشد. (ناظم الاطباء).
  • کرسیی که دارای چهارپایه باشد. کرسیچه . نوعی صندلی مخصوص که در کفشدوزی ها یا قهوه خانه ها برای نشستن بکار میرود.
  • چارتکبیر
    نماز میت در مذهب اهل سنت . نماز جنازه . نمازی در مذهب اهل سنت و جماعت . نمازی که بمذهب اهل سنت بر جسد میت گزارند.نماز مخصوص جنازه که فقط چهار تکبیر دارد.
  • کنایه از ترک چیزی است ، چه این کنایه است به نماز جنازه چرا که در نماز جنازه فقط چهار تکبیر میباشد. (آنندراج ):
    بدان چارسلطان درویش نام
    شده چارتکبیر دولت تمام .

    نظامی .

  • چارچشم
    کنایه از بسیار مشتاق و منتظر. (آنندراج ). نگران و مشتاق. (ناظم الاطباء):
    من چار چشمم ز آن دورخ چاری دگر میداشتم
    میداشت چون شطرنج اگر آن شاه خوبان چار رخ .

    ملاطغرا (از آنندراج ).

    چارخانه
    یک نوع پارچه . پارچه ای که دارای خطوط صلیبی رنگارنگ باشد. (ناظم الاطباء). پارچه ای که دارای نقوش مربعی شکل باشد. پارچه شطرنجی .
  • هر کس که تجاوز از شان و حد خود کند. (ناظم الاطباء).
  • دیگ بزرگی که دارای چارخانه باشد. (ناظم الاطباء):
    نخواهد ماند آخر جاودانه
    در این نه مطبخ این یک چارخانه .

    نظامی .

  • چاردست وپا رفتن
    رفتن آدمی بر روی دو دست و دو پای چون ستور. کف هردو دست و هر دو پای را برزمین نهاده رفتن . راه رفتن کودکانی که تازه به راه میافتند و راه رفتن آدمی بشیوه راه رفتن چارپایان .
    چارپایی
    منسوب به چارپا:
    چو پاکی و پاکیزه رایی کنی
    چرا دعوی چارپایی کنی .

    نظامی .

    چار تکبیر زدن
    کنایه از نماز جنازه هم هست که بعد از آن میت را وداع کنند. (برهان ). نماز جنازه کردن زیرا که در نماز جنازه چهار تکبیر مقرر است . (آنندراج ):
    هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید
    چار تکبیر بر این نخل خزان دیده زدیم .

    صائب (از آنندراج ).

    چارچشم شدن
    کنایه است از بدقت نگاه کردن . با دقت و کنجکاوی بسیار در کسی یا چیزی نگریستن .
    چارخایه
    شجاع و جنگجوی . (ناظم الاطباء).
  • کسی که مایل به زنان باشد. (ناظم الاطباء).
  • کنایه از مفسد و محیل . (آنندراج ).
  • چاردستور
    ظاهراً پیشوایان مذاهب اربعه (شافعی ، حنفی ، حنبلی ، مالکی ) چارامام . چارخلیفه . چارتن پیشوایان مذاهب اهل سنت:
    همه کاری از داوری دور کن
    بدستوری چاردستور کن .

    نظامی .

    چارپخ
    نوعی از خیمه که در هند «بی چوبه » خوانند. (آنندراج ).
  • هر چیز چهارگوشه . (ناظم الاطباء).
  • چار تکبیر کردن
    نماز جنازه کردن . (آنندراج ):
    هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
    چارتکبیری کند بر ذات او لیل و نهار.

    سنائی .

    چارچشمه
    از قرای بلوک پشته جاپلق است . (مرآت البلدان ج 4 ص 43).
    چارخایگی
    شجاعت و جنگجویی .
  • میل وافر به زنان داشتن:
    پیرانه سر که پشت امیدی دوتا شده
    از چارخایگی دو سه جا کدخدا شده .

    امیدی (از آنندراج ).