چارپهلو شدن
کنایه از چیز بسیار خوردن و بر پشت خوابیدن است . (برهان ) (آنندراج ). بسیار خوردن . سخت سیر شدن . ارتباع . تضلع:
آز را کز بدو خلقت جوع کلبی همدم است
چارپهلو شد شکم از سفره یغمای تو.
ابن یمین .
چارجل
چارجامه . (آنندراج ).
چارچند
چهار تا. چهار هنگام . (ناظم الاطباء).
چارخمی
مزرعه ای است از سیستان ، قدیم النسق سکنه این مزرعه شصت و پنج نفر میباشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 44).
چاردولی
اسم بلوک غربی از توابع صاین قلعه افشار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 175).
چارپهلو کردن
کنایه است از چاق و فربه کردن . شکم انباشتن:
شکم ز خوان عطای تو چارپهلو کرد
اگر چه بود گرفتار جوع کلبی آز.
ابن یمین .
چارچنگولی
تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها وپاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره .
در تداول عامه باتمام بدن متشنج و خشک . گردآمدن ناموزون اعضای تن خفته ومصروع و مرده (با فعل «ماندن » و «شدن » صرف شود).
چارخوان
چارجوی بهشت . (آنندراج ).
کنایه است از نیل و فرات و دجله و جیحون . (آنندراج ) (مصطلحات ).
چارده
مخفف چهارده . تعیینی عددی که شامل میشود عدد ده بعلاوه چهار را. (ناظم الاطباء). عدد دورقمی مرکب از چهار و ده . عددی درمرتبه عشرات . اربعةعشر. دو برابر عدد هفت . عددی است میان سیزده و پانزده و صورت آن با ارقام هندی این است : (14) و (14) و با ارقام رومی (VIX):
چو عمر آمد بحد چارده سال
برآمد مرغ دانش را پر و بال .
نظامی .
چارپیوند
چارطبع (سردی و گرمی و تری و خشکی ):
ز خود بگذر که با این چارپیوند
نشاید رست از این هفت آهنین بند.
نظامی .
چارجوهر
کنایه از عناصر اربعه و چهار ستاره نعش است از بنات النعش . (آنندراج ). چهار عنصر و چهار ستاره دب اکبر. (ناظم الاطباء).
چارخیابان
میدانی که از شمال و جنوب و مشرق و مغرب آن خیابان ممتد باشد. میدانی که از چهار سمت بخیابان متصل است و از هر طرف آن خیابانی امتداد یافته است .
محل تقاطع چهار خیابان که بریکدیگر عمود باشند. آنجا که دو خیابان تقاطع کنند.
چارده چناران
بلوکی است از بلوکات بجنورد واقع در سمت مشرق این بلده و اسامی قراو مزارع آن از این قرار است : چناران ، نوده ، اسفندان ، ترفی ، بیغو، کوک و کمر. (مرآت البلدان ج 4 ص 45).
چارده روایت
مراد از چارده روایت شاگردان هفت امام قرائت است چرا که هر امام را دو شاگرداند. (آنندراج ):
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت .
حافظ (از آنندراج ).
چارزانو زدن
کنایه از مربع نشستن . (آنندراج ):
چار زانو چون توان درمجلس سلطان زدن
تا بخدمت چست باشی بر سر یکپا نشین .
باقر کاشی (از آنندراج ).
چارسو بزرگ طهران
درسنه 1222 ه' . ق. در عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه طاب اللّه ثراه ساخته شده است . (مرآت البلدان ج 4 ص 49).
چارطبع
طبایع اربعه . امزجه اربعه . حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و خشکی و تری:
گفتم که مر مرا گهر جسم باز گوی
گفتا که چارطبع بود جسم را گهر.
ناصرخسرو.
چارده ساله
دخترو پسری که بسن چهارده سالگی رسیده باشند:
ای چارده ساله قرةالعین
بالغنظر علوم کونین .
نظامی .