جستجو

چارقب
پوشش مخصوص سلاطین توران .(آنندراج ). نوعی از لباس امراء. (غیاث ):
هر شاه بیت من که در این طرز گفته ام
شاهان به گرد چارقب زر نوشته اند.

نظام قاری .

چارروستا
قریه ای است واقع در سه فرسنگی میانه شمال و مشرق بندر ریگ. (فارسنامه ناصری ).
چارسنجاق
قصبه ای از قصبات کشور ترکیه که در ولایت معمورة العزیز در 40هزارمتری شمال خرپوت واقع است . (قاموس الاعلام ج 1).
چارشاهی
یک قسمت از بیست قسمت ریال (قران ). هشت پول سیاه . یک عباسی . دوتا صناری (صد دیناری ).
  • کنایه از پولی مختصر. مبلغی ناچیز.
  • چارطاق خوابیدن
    بر پشت خوابیدن . نوعی و شکلی از خفتن و دراز کشیدن که شخص به پشت خوابیده دو دست و دو پای را باز و دراز افکند.
    چارقد
    جامه ای که زنان زیر چادر برسر افکنند. پارچه ای سه گوشه یا چهارگوشه که زنان برسر بندند. روسری . روپاک . معجر. مقنعه . خمار. نصیف . شالی که آن را دور سر پیچند و سر و گردن را بدان پوشند و ظاهراً مخفف «چادرقد» باشد. و رجوع بچادر شود.
    چارزانو
    نوعی نشستن . مربع نشستن . چهار زانو نشستن .
  • وضع نشست خیاط. (نا ظم الاطباء).
  • چارسو
    جائی که چهار بازار در آنجا منشعب شوند. (برهان ). بازاری که هر چهار طرف راه داشته باشد. (آنندراج ). نام آن جای از بازار که به هر چهار طرف راسته و دکانها راه دارد. (ناظم الاطباء). چهارسوی . چهارسوق. بازاری که از چهار طرف بیرون شودارد. جائی که چهار بازار از آنجا گذرد:
    که دارد دکانی در این چارسو
    که رخنه نیارد ز بسیار سو.

    نظامی .

    چارشب
    مخفف چادرشب . پارچه بزرگ چهارگوشی که رخت خواب در آن بندندو زنان ده چون چادر بسرافکنند. چادر شب:
    نازکت چارشب اولیست که بالا افکن
    چون درشت است و قوی میرسدت ز آن آزار.

    نظام قاری .

    چارطاقی
    بنایی که بر سر قبر کنند بی دیوار یعنی چند ستون که بر آن سقفی است . طاقی بر چهار ستون نهاده بی دیواری و غالباً آن را بر سر گورها سازند. بنای بی دیواری که چهار ستون ویک سقف دارد و بیشتر بر سر قبرها سازند:
    بیرون رود ز زیر فلک مشت خاک ما
    گو چارطاقیی بسر خاک ما مپوش .

    قاسم مشهدی (از آنندراج ).

    چارقل
    چهارقل . چهارسوره قرآن کریم که هر یک از آن چهار با کلمه «قل » آغاز میشود و عبارتند از: قل هواللّه احد، قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایها الکافرون . مجموع چهار سوره قل یا ایها الکافرون ، قل هواللّه احد، قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق. چهار سوره از سوره های قرآن کریم بنام : سوره کافرون (قل یا ایها الکافرون )، سوره اخلاص (قل هواللّه احد)، سوره ناس (قل اعوذ برب الناس )، سوره فلق (قل اعوذ برب الفلق):
    هر زمان پیش شاه داد و ستم
    چارقل بر چهارطبع بدم .

    سنایی .

    چارقلم
    چهارقلم . چهار استخوان . چهارقلم دست و پای . چهارساق (دو ساق دست و دو ساق پای ). چهار قلم استخوانی ساقهای دست و پا.
    -چارقلم سفید (اسبی که چهارساق سفید دارد) .
    -چارقلم سیاه (اسبی که چهارساق سیاه دارد) .
    چارمخالف
    چهارمخالف . چهارطبع. چارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و خشکی و تری:
    ز دور هفت رونده طمع مدارثبات
    میان چارمخالف مجوی عیش لذیذ.

    سنایی .

    چارمیخ کشیدن
    چهارمیخ کشیدن . شکنجه کردن . گناهکار را به چارمیخ بستن . نوعی تعذیب . قسمی کیفر دادن مجرم و بزه کار:
    گر جز بتو محکم است بیخم
    برکش چوصلیب چارمیخم .

    نظامی .

    چارقون
    دهی از دهستان قره قریون بخش حومه شهرستان ماکو در 32 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 6 هزارگزی باختر صوفی بشوت . دره کوهستانی ، معتدل ، مالاریایی با210 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آن گلیم بافی و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ج 4).
    چارگوشه
    هر چیز را گویند که مربع باشد. (برهان ). ذو اربعة زوایا. چارگوشه ای . چارزاویه ای .
  • کنایه از تخت پادشاهان است که بعربی «سریر» خوانند. (برهان ). کنایه از تخت بود که آنرا«پات » و «گاه » نیز گویند و به تازی «سریر» خوانند. (آنندراج ).
  • چاردیواری . خانه کوچک . گوشه . زاویه:
    آن را که چارگوشه عزلت میسر است
    گو پنج نوبة زن که شه هفت کشور است .

    اثیرالدین (از آنندراج ).

  • چارمذهب
    کنایه از حنفی ، شافعی ، مالکی و حنبلی . (آنندراج ) (غیاث ). چهارمذهب . چارمذهب اهل تسنن ، مذهب حنفی ، مذهب شافعی ، مذهب حنبلی و مذهب مالکی .
    چارمیخه
    چهارمیخه . استوار. محکم . پابرجا. تزلزل ناپذیر.
    چار و ناچار
    خواه و ناخواه . طوعاً ام کرهاً:
    چاره آن شد که چاروناچارش
    مهربانی بود سزاوارش .

    نظامی .

    چارقویه
    از مزارع هشون بلوک اقطاع کرمان است . (مرآت البلدان ج 4 ص 50).