جستجو

گیتی داور
داور گیتی . آنکه در گیتی داور باشد. حاکم و قاضی در گیتی .
  • آنکه به عدل داوری کند:
    با تیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش
    وز رای گیتی داورش گیتی نمودار آمده .

    خاقانی .

  • گیتی نوردیدن
    گردیدن در گیتی . گیتی را سیاحت کردن و زیر پای گذاردن . رجوع به گیتی نورد و گیتی نوردی شود.
    گیتری
    ده کوچکی است از دهستان کوهنبان بخش راور شهرستان کرمان . واقع در 61هزارگزی شمال باختری راور و 17هزارگزی شمال راه فرعی کوهنبان به راور. سکنه آن 40 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    گیتی پژوه
    مرکب از: گیتی + پژوه ، پسوند فاعلی . (از حاشیه برهان چ معین ). دنیاطلب و طالب دنیا باشد چه گیتی به معنی دنیا و پژوه ، طالب و خواهان و جویان باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع) (بهار عجم ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). دنیاخواه . دنیادوست . خواهان دنیا.
  • کنایه از پادشاه باشد. (برهان قاطع):
    همه کارشاهان گیتی پژوه
    ز رای وزیران پذیرد شکوه .

    نظامی .

  • گیتی ستان
    به معنی گیتی آرای و گیتی بان باشد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگشعوری ج 2 ص 312).
  • فاتح عالم . (ناظم الاطباء). جهانگیر. جهانگشای . ستاننده گیتی:
    دگر نامه ای کرد زی سیستان
    به نزد سپهدار گیتی ستان .

    اسدی .

  • گیتو قابوس
    نام یکی از سرداران هولاکوخان مغول بوده است . (تاریخ گزیده ص 541).
    گیتی پژوهی
    عمل گیتی پژوه . دنیاطلبی:
    به گیتی پژوهی چه یابیم دیر
    که دودیست بالا و گردی است زیر.

    نظامی .

    گیتی ستانی
    عمل گیتی ستان . غلبه بر عالم . جهانگشایی . جهانگیری . (از ناظم الاطباء).
    گیجالی بالا
    دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 6هزارگزی جنوب بروجرد و 5هزارگزی خاور شوسه بروجرد. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 392 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    گیجینه
    به معنی گیج باشد. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به گیج شود.
    گیتی
    جهان . کره زمین . عالم سفلی . (از برهان قاطع) (از بهار عجم ) (از آنندراج )(از ناظم الاطباء). کره خاکی . کره ارض:
    ایا خورشید سالاران گیتی
    سوار رزم ساز و گرد نستوه .

    رودکی .

    گیتی پژوهیدن
    طلب دنیا کردن . دنبال دنیا و جاه رفتن . رجوع به گیتی پژوه شود.
    گیتی شناس
    شناسنده عالم . شناسنده گیتی . مجرب . دنیادیده:
    مرا از تو آنگاه بودی سپاس
    ترا خواندمی شاه گیتی شناس .

    فردوسی .

    گیجالی پایین
    دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقعدر 7هزارگزی جنوب بروجرد و 5هزارگزی خاور شوسه بروجرد. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 1184 تن است . آب آن از چشمه تامین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    گیتی آباد
    ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان . واقع در 53 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 8 هزارگزی شوسه رفسنجان به یزد. سکنه آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    گیتی پسند
    دنیاپسند.جهان پسند. که مورد پسند گیتی قرار گیرد:
    هر آوازه کان شد به گیتی بلند
    از اندازه ای بود گیتی پسند.

    نظامی .

    گیتی شناسی
    عمل گیتی شناس .دانستن جهان .
  • جغرافی دانی . جهانشناسی .
  • گیتی آرا
    آرایش دهنده گیتی .
  • (اِخ ) خالق گیتی که کنایه از خداوندگار باشد. (یادداشت مولف ). رجوع به گیتی آرای شود.
  • گیتی پسندی
    عمل گیتی پسند. پسندیدن گیتی و دنیا.
    گیتی فروز
    آنچه جهان را روشن و فروزنده کند. عالمتاب و روشن کننده عالم . (ناظم الاطباء):
    چو برگشت خورشید گیتی فروز
    بیامد دمان تا به کوه اسپروز.

    فردوسی .