جستجو

گهواره فروش
کسی که گهواره فروشد. مَهّاد.
گیا خوردن
مخفف گیاه خوردن . رجوع به همین ترکیب شود.
گیاه ترکی
گیاه سخت تلخ و درد شکم را سود دارد. (معیار جمالی ). فژژ. اگر ترکی . (برهان ذیل فژژ).
گیاه شتر
گیاهی که به شتر ماند و از آن کتیرا گیرند. (ناظم الاطباء):
شتر را ز ریحان و سنبل ز گل
گیاه شتر بهتر آید خورش .

(از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310).

گهواره فروشی
عمل گهواره فروش .
  • (اِ مرکب ) محل فروش گهواره . آنجا که گهواره فروشند.
  • گیاخوری
    مخفف گیاه خواری . رجوع به همین ترکیب شود.
    گیاه چر
    گیاچر. رجوع به گیاچر شود.
    گیاه شناس
    آنکه گیاه شناسد. شناسنده گیاهان و دانا به علوم گیاهشناسی . نباتی . (ذیل اقرب الموارد). نبات شناس . عَشّاب . (ذیل اقرب الموارد). حَشایِشی . متخصص در شناختن گیاهان . (از ذیل اقرب الموارد). شَجّار. (ذیل اقرب الموارد).
    گیتار
    آلتی است از آلات موسیقی شبیه ویولون که با مضراب نواخته گردد. قیتار. قیثار. (از المنجد).
    گهوئیه
    دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . واقع در 18هزارگزی شمال ساردوئیه و 4هزارگزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 70 تن است . آب آن از رودخانه تامین میشود. محصولات آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است . ساکنان آن از طایفه مهنی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    گیادار
    مخفف گیاه دار. آنجای که گیا دارد. دارای گیاه .
  • مرغزار. علفزار. باغ و بوستان:
    بدو در گیادار وی گونه گون
    گل و میوه از صدهزاران فزون .

    اسدی .

  • گیاه چرا
    مخفف گیاه چران . گیاه چرنده . گیاچرا. رجوع به گیاچرا و گیاچر شود.
    گیاه شناسی
    عمل گیاهشناس . شناختن گیاهان . و آن ، یکی از شعبه های علوم طبیعی است که گیاهان را از لحاظ دسته بندی عملی مورد تحقیق و بررسی قرار میدهد و درباره تکوین و نشو و نما و آنچه موجب بهتری و جلوگیری از آفت آن است بحث می کند. (از دائرة المعارف فرید وجدی ). معرفةالنبات . علم النبات . نبات شناسی . برای اطلاع از تاریخچه گیاهشناسی به کتاب شش بال ژرژ سارتن مراجعه شود.
    گیت خوان
    خواننده گیت . آنکه گیت خواند. مطرب . سرودخوان .(از بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء):
    گیت خوانت زهره ، قوال و مگس رانت زحل
    آبدارت ابر نیسان و خواصت آفتاب .

    محمد عرفی (از بهار عجم ذیل کلمه خواص ).

    گیت خواندن
    خواندن گیت . رجوع به گیت و گیت خوان و گیت خوانی شود.
    گیتی پروری
    عمل گیتی پرور. تنظیم و تدبیر گیتی .
    گیتی داشتن
    دنیا داشتن . سروری کردن در گیتی . سلطنت:
    بر جهان فرمان تو ران و بر زمین خسرو تو باش
    از مهان طاعت تو خواه و ازشهان گیتی تو دار.

    فرخی .

    گیتی نوردی
    عمل گیتی نورد. جهان نوردی و رجوع به گیتی نورد شود:
    جهان پیمایش از گیتی نوردی
    گرو برده ز چرخ لاجوردی .

    نظامی .

    گیت خوانی
    عمل گیت خوان . سرودخوانی .
    گیتی پروریدن
    ترتیب کردن و پروراندن گیتی . نظم و ترتیب دادن گیتی .