جستجو

هبریات
ج ِ هبریة. (معجم متن اللغة). رجوع به هبریة شود.
هبغ
خوابیدن .
  • خوابیدن اندک در روز.
  • خوابیدن اندک هر موقع که باشد. (معجم متن اللغة).
  • هبنق
    خدمتکار و چاکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلام بچه و خدمتکار. (ناظم الاطباء). غلام بچه خدمتکار. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هَبنیق. هِبنیق. هُبنوق. هَبَینَق. هُبانِق. ج ، هبانق، هبانیق. (معجم متن اللغة).
    هبوط
    زمین نشیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زمین نشیب و سرازیر. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). صبب . شیبی . پستی . مقابل صَعود.
  • مورچه ریز.
  • پرنده . (معجم متن اللغة). ج ، هُبُط، هَبائِط. (ناظم الاطباء).
  • هبرید
    هبردیز. نام مجمعالجزایری است در اقیانوس اطلس در جلو ساحل غربی اسکاتلند که بین َ35،ْ55 و َ30 و ْ58 عرض شمالی و َ26،ْ5 و َ40 و ْ8 طول غربی واقع شده اند. این جزایر به دو قسمت منقسم میگردند: دسته ای که در شمال غربی اسکاتلند قرار دارند به نام هبرید یا جزایر غربی معروفند و دسته دیگر را که به ساحل نزدیکتر و در جهت جنوب شرقی کشیده شده اند، اینرهبرید یعنی هبرید داخلی نامند. دسته اولی بین َ54،ْ56 و َ30،ْ58 عرض شمالی کشیده شده و دوریشان از ساحل 24 الی 48 هزار گز میباشد و دسته دوم در بین َ35،ْ55 و َ42،ْ57 عرض شمالی امتداد یافته و بیشتر نزدیک به ساحلند. بزرگترین جزایر هبرید عبارتند از: لویس ویت هاریس به مساحت 1938 هزار گز مربع که جزیره دراز نیز گفته میشود، اسکای 1396 هزار گز مربع، مول 856 هزار گز مربع، سوث اوئیست 329 هزار گز مربع، نورث اوئیست 306 هزار گز مربع، جورا 707 هزار گز مربع، ایسلی 142 هزار گز مربع و چندین جزیره بزرگ و کوچک دیگر که رویهم نزدیک به 300 جزیره است . اراضی این جزایر کوهستانی و سنگلاخ ولی ارتفاع آنها بیش از 1000 گز نیست . سواحل آنها دندانه دار و دارای بریدگیهای بزرگ و مانند سواحل نروژاز خلیج های فرورفته در خشکی و دماغه های طویل پیش آمده در دریا تشکیل شده است . اکثر نقاطش خشک و بی آب و علف و هوای آن سرد و طاقت فرساست محصولاتش قابل ذکر نیست و منابع ثروتش عبارت از پر طیور بحری ، ماهی ، آهن ،سرب و نقره است . در این جزایر غارها و آثار ماقبل تاریخ وجود دارد. جمعیت این جزایر در نقاط مختلف آن متفاوت و بر طبق آمار سال 1951 م . بدین شرح بوده است :لویس ویت هاریس 26465 تن ، اسکای 8267 تن ، مول 2420 تن ، ایسلی 4267 تن ، تیری 1216 تن ، جورا 258 تن ، حداکثر جمعیت این جزایر در جزیره لویس ویت هاریس ساکنند. اهالی به زبان گائلیک که یکی از شاخه های زبان کلت باستانی است تکلم می کنند. (از دایرةالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی ).
    هبنقع
    متکبر احمق که حکایات زنان را دوست دارد. (ناظم الاطباء). بزرگمنش گول و دوست دارنده محادثت زنان را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
  • احمقی که حماقتش در کارها و در نشستن معروف باشد. مذکر ومونث در آن یکسان است . (معجم متن اللغة).
  • آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردم سوال نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
  • آنکه بر دو پاشنه یا بر انگشتانش نشیند و از مردم گدائی کند. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
  • آنکه چون در جایی نشیند برنخیزد و این نشستن را «جلسةالهبنقع» گویند. (ناظم الاطباء). آنکه چون نشیند برنخیزد و از جای نرود. (منتهی الارب ). آنکه چون در جائی نشیند دور شدنش از آن مکان بطول انجامد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
  • آن کس که بر کاری یا گفتاری یا کرداری مستقیم نباشد و اعتماد بر او نشاید. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
  • مردکوتاه قد استوارخلقت .
  • مصاحب و معاشر زنان .
  • شتر لب فروهشته . (معجم متن اللغة).
  • هبوط کردن
    فرود آمدن . نزول کردن . (ناظم الاطباء). به زیر آمدن . فروافتادن . از بلندی به پستی آمدن . هبوط نمودن .
    هبه فراپذیرفتن
    اتهاب . (تاج المصادر بیهقی ). بخشش پذیرفتن . قبول هبه کردن .
    هبرید جدید
    نام مجمعالجزایری است در قسمت ملانزی در اقیانوس کبیر و در طرف جنوب شرقی جزایر سالومون و شمال شرقی کالدونیه جدید بین َ4،ْ13 و َ15،ْ20 عرض جنوبی و َ10،ْ164 و َ30،ْ167 طول شرقی قرار گرفته . شماره این جزایر 37 و مساحت آنها 5790 میل مربع و شماره اهالی بر طبق آمار 1955، 53506تن که در میان آنها 48800 تن بومی هستند. بزرگترین این جزایر اسپیریتو سنتو است که 875 میل مربع مساحت دارد، و جزیره افاته با دو بندر زیبای ویلا و هاوانه مرکز حکومت این جزایر است و نیز بندر ساندویچ بعد از بندر ویلا بزرگترین بندر این جزایر بشمار میرود. جزایر هبرید جدید بوسیله یک حکومت مشترک انگلیسی و فرانسوی که مرکزش بندر ویلاست اداره میشود. خاک این جزایر بسیار حاصلخیز و محصولات آن نیشکر، موز، جوزهندی ، کاکائو، قهوه ، پنبه ونیشکر، پرتقال ، انجیر و غیره است . از حیوانات : بز، خوک و موش بسیار در این جزایر وجود دارد. کاشف اولی این مجمعالجزایر دریانوردی پرتقالی به نام پدرو فرناندز دِکویروس بود که نخستین بار این جزایر را مشاهده کرد و نام آنها را استرالیای اسپیریتو سنتو نهاد و پس از او دریانوردی فرانسوی به نام لوئی بوگینویل به سال 1768 م . و بعد از او کاپتین کوک دریانورد انگلیسی به سال 1774 بدین جزایر آمدند و این جزایر رابه نام هبرید جدید موسوم ساختند. بومیان بعضی از این جزایر هنوز در حال توحش بسر میبرند ولی به زراعت وبعضی صنایع ابتدائی جزئی آشنائی دارند. (از دائرةالمعارف بریتانیکا) (از لاروس ) (از قاموس الاعلام ترکی ).
    هبق
    گل دوروی . (بحر الجواهر). رجوع به دوروی (گل ...) شود. گیاهی است . (معجم متن اللغة). و رجوع به هِبِقّ شود.
    هبوط نمودن
    فرود آمدن . نزول کردن . به زیر آمدن . فروافتادن . از بلندی به پستی گراییدن . هبوط کردن: مانند شدیدالقوی که از فوق سما بر سطح غبرا هبوط نماید، پایین آمدند. (عالی شیرازی از ارمغان آصفی ).
    هبه کردن
    بخشیدن . (ناظم الاطباء). دادن . بذل کردن . و رجوع به هبه شود.
    هبریة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی هبریة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    هبقع
    کوتاه بالای گرداندام استوارخلقت سخت پی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوتاه قد استوارخلقت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ، هباقع.
    هبوع
    گردن دراز کرده رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گردن دراز کرده رفتن شتر. (معجم متن اللغة).
  • کند رفتن خر. (معجم متن اللغة). کند رفتن خر و جز آن . (اقرب الموارد).
  • بشتاب رفتن و با کمک گردن رفتن . (اقرب الموارد).
  • بناگاه فراپیش آمدن قوم از هرجای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
  • هبه نامه
    بخشش نامه . (ناظم الاطباء). در اصطلاح ، قباله ای است که بر طبق آن ، واهب مالی یا چیزی را (عین موهوبه )به متهب ببخشد. (از حقوق مدنی ، تالیف موسی عمید).
    هبز
    مردن .
  • ناگاه مردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
  • جهیدن . جستن . ابز. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ).
  • گوشت گرفتن شتر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • بریدن پاره ای بزرگ از گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • هبنک
    مرد احمق ضعیف . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). گول سست . (منتهی الارب ). هبنق.
  • مرد احمق بسیارحماقت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
  • سخن چین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). هَبنَک . (معجم متن اللغة).
  • هبوغ
    به خواب رفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خوابیدن . (اقرب الموارد) (لسان العرب ) (معجم متن اللغة).
  • خوابیدن اندک در روز. یک لحظه خوابیدن از روز. خواب در روز هر قدر که باشد. (معجم متن اللغة) (لسان العرب ).
  • اندک خوابیدن مطلقاً. خوابیدن اندک هر وقت که باشد. اسم آن : هبغة. (معجم متن اللغة) (لسان العرب ).
  • هبی
    آوازی که بدان اسب را برانند و از خود دور کنند. (ناظم الاطباء). نوعی از آواز که بدان اسب را برانند، یعنی دور شو از من .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کمیت گوید:
    نُعَلّمها هبی و هلا و ارحب
    و فی ابیاتنا و لنا افتلینا.

    (از لسان العرب ).