جستجو

هامس
شدید. (معجم متن اللغة).
هامون دز
یکی از قلاع اسماعیلیان بود که خورشاه به امر هولاکو خراب کرد. (یادداشت مولف ).
هانائو
نام شهری است در آلمان که بر ساحل راست نهر ماین در 14 میلی خاور خط آهن فرانکفورت و محل تقاطع خطوط فریدبورگ و ببرا و آشافْنبورگ واقع شده . جمعیت آن در سال 1950 م . 30702 تن بوده است . این شهر دارای کوی و برزنهای پاکیزه و خیابانهای وسیع و منظم و تفرجگاههای خوش منظر و دلکش و کارخانه های منسوجات ابریشمی ، دستکش و جوراب و نظائر اینها میباشد.(از دائرة المعارف بریتانیکا) (قاموس الاعلام ترکی ).
هانوی
پایتخت جمهوری دموکراتیک ویتنام که در ساحل راست رودخانه سرخ (کوئی ) در 80 میلی خلیج تنکین واقع شده جمعیت آن در سال 1953 م . 297900 تن بوده است . این شهر دارای یک دانشگاه و چند مدرسه صنعتی و یک موزه و یک کتابخانه بزرگ عمومی میباشد. (از دایرة المعارف بریتانیکا).
هاون دسته
ابزاری از سنگ و یا فلز و یا چوب که بدان در هاون چیزی را کوبند. (ناظم الاطباء).
هامس تریس
نام یونانی زن خشایارشا که مادر اردشیر اول پادشاه هخامنشی بود. در ایران باستان ج 2 حاشیه ص 908 چنین آمده : اگر «یس » آخر کلمه را که یونانی است حذف کرده در نظر آریم که چون در زبان یونانی «ش » نبوده و به جای آن «س » استعمال میکردند، هاماشْتْرْ میشود که جزئی اختلافی با هماشتر دارد. بنابراین ظن قوی میرود که اسم این ملکه هُماشَتْر یعنی همای مملکت بوده . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 908 شود.
هامون سپر
دشت پیما. هامون بر. دشت و هامون گذار. بادیه پیما:
یکی پیل چون کوه هامون سپر
خمش کرد خرطوم گرد کمر.

اسدی (گرشاسب نامه ص 189).

هانجتور
(اِ) بهره . حصه . پاره . جزء.هاختور . (ناظم الاطباء).
هاون کوب
شخصی را گویند که به جهت عطاران و طبیبان دارو و اجزای معاجین بکوبد. (برهان ):
ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دسته هاون
به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش .

خاقانی .

هامش
حاشیه کتاب لغت . مولد است . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرز. حاشیه . مقابل متن و بوم : متناً و هامشاً. (یادداشت مولف ).
هامون سواران
دریاچه ای است در سیستان مجاور دریاچه هامون که بوسیله باطلاق نیزار به دریاچه هامون متصل شده است . (مشخصات جغرافیای طبیعی ایران ترجمه گل گلاب ص 78). رجوع به هامون (دریاچه ...) شود.
هانذا
اینک . (ناظم الاطباء). آن ذا.
هانه
کلمه جواب ، یعنی نیست او. (ناظم الاطباء). آیا نیست او؟ (اشتینگاس ).
  • مخفف هرآنه . (جهانگیری ).
  • هاونگاه
    (درزبان اوستایی هاونی ) نزد ایرانیان قدیم ، یکی از اوقات پنجگانه روز بوده و آن وقتی است که در آن شربت مقدس هوم تهیه میشده . مدت آن از برآمدن خورشید تا نیمروز بوده است . (از یشتها، تالیف پورداود ج 1 ص 469).
    هامع
    سیال . روان . ج ، هوامع.
    -دمع هامع ; اشک روان . (ناظم الاطباء).
    -سحاب هامع ; ابر بارنده . (معجم متن اللغة).
    -کوز هامع ; کوزه آب تلاینده . (مهذب الاسماء).
    هامون شدن
    هموار و مسطح و هم طراز شدن جائی . مثل کف هامون شدن . (یادداشت مولف ).
  • پست گردیدن . گود شدن . مغاک گشتن . غموض .
  • خراب گردیدن . ویران شدن . با خاک یکسان شدن . با زمین هموار گشتن . همه چیز آن دزدیده یا غارت گشتن یا سوختن . اجداد. (یادداشت مولف ).
  • هانری
    روبرت . نقاش معروف امریکایی و یکی از متنفذترین استادان هنر در تاریخ هنر امریکاست . به سال 1865م . تولد یافت . وی در پنسیلوانیا در آکادمی هنرهای زیبا به تحصیل پرداخت و سپس به فیلادلفیا و از آنجا برای تکمیل هنر خود به پاریس رفت . در سال 1891م . در یکی از مدارس دخترانه فیلادلفیا به تعلیم پرداخت و بتدریج عقاید هنری و سبک وی عده ای از نقاشان جوان ، از جمله سلون و شین و لوکس و گلاکنس و غیره را مجذوب ساخت و آنها را به فیلادلفیا کشانید. هانری پس از مدتی به نیویورک رفت و تا پایان عمر در آنجا بود و در سال 1929م . بدرود زندگی گفت . از وی کتابی به نام «روح هنر» باقی مانده است . (دایرةالمعارف بریتانیکا).
    هانه شیخان
    دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 24 هزارگزی شمال دژ شاهپور و 6 هزارگزی مرز ایران و عراق. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 100 تن سکنه کردزبان است . از چشمه مشروب میشود. محصولات آن لبنیات ، غلات و توتون است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    هاونگ بالا
    دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 11 هزارگزی جنوب باختر بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل و دارای 70 تن سکنه است .از قنات مشروب میشود و محصولات آن میوه و غلات است . اهالی به زراعت مشغولند. صنعت دستی آنان کرباس بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    هامکاباد
    نام دهی از رستاق قمدار که در پهلوی آن کوهی واقع بوده است :و به رستاق قمدار دیهی هست نام آن «هامکاباد» و در پهلوی آن کوهی هست و در پناه آن شکافی و در میانه آن شکاف دو سوسمار و بغیر از دنب ایشان هیچ عضو پیدا نه ، چون چیزی بر آن زنند یا چیزی بر آن بسایند دنبهارا در خود گیرند باز عود کنند با عادت نخستین و سیرت اولین . از مشایخ شنیده ام که متقدمان گفتند ما پیوسته ایشان را بر این هیات و صورت دیدیم و قطعاً نشنیدیم که از این وضع متغیر شدند و تا غایت به خروج و ولوج بر این قرار دیدیم . (ترجمه محاسن اصفهان ص 40).