جستجو

ناخون
ناخن . (آنندراج ). ضبط و تلفظ دیگری است از ناخن:
نوحه گر کرده زبان چنگ حزین از غم گل
موی بگشاده و بر روی زنان ناخونا
گه قنینه به سجود اوفتد از بهر دعا
گه ز غم برفکند یک دهن از دل خونا.

فیروز مشرقی .

نادال
(1740-1659 م .) اگوستن . درام نویس فرانسوی .
نادان
جاهل .ضد دانا. (حاشیه برهان قاطع). جاهل . بی علم . بی وقوف . بی عقل . احمق. گول . بی دانش . (ناظم الاطباء). بی دانش .که لفظ دیگرش جاهل است . (فرهنگ نظام ). ضد دانا و آن را به عربی جاهل گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). مغفل . سفیه . (منتهی الارب ). ابله . (بحرالجواهر). ابله . کانا. جهول . غراچه . نابخرد. بی خبر. بلهاء:
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب .

ابوشکور.

نادرالحسن
آن که خوبی و نیکوئی وی برخلاف معمول باشد. (ناظم الاطباء). که در حسن وزیبائی نظیرش نایاب یا کمیاب باشد: گویند: خواجه ای را بنده ای نادرالحسن بود و با وی بسبیل ِ مودّت و دیانت نظری داشت ... (گلستان چ یوسفی ص 133).
نادر مازندرانی
میرزا اسداللّه متخلص به نادر از شاعران قرن سیزدهم است . مولدش قریه شهر خواست از قرای اشرف مازندران است سالها در اصفهان به تحصیل علوم ادبی و حکمت پرداخته است . هدایت در ریاض العارفین آرد: در آغاز رسالاتی در قدح صوفیه نوشت و «چون جرح وی این طایفه را محضاً للّه نبود و در این طریقه طریق غرض می پیمود لهذا حضرت شاهنشاهی کتب وی را ضبط و از این عمل وی رامانع شدند... بالاخره از عقاید سابق نادم گردید... و بخدمت بعضی از عارفان زمان رسید و انابه پیشه گزید، صحبت و ملاقاتش مکرر اتفاقافتاد» . از اشعار اوست :
شد صرف مبانی و معانی
آوخ همه عمر و زندگانی
زین حاصل من حروف و اصوات
ز آن واصل من که مات مافات
کردم پی اهل دل تکاپوی
تازان و دوان شدم به هرکوی
یک جوهر بی عرض ندیدم
دور از غرض و مرض ندیدم
زاهد که نماز میگزارد
اندرپی آز می گزارد
عابد که عبادتش خصال است
کارش همه وزر یا وبال است
تدریس مدرسان مدرس
تسخیر عوام باشد و بس
از موعظه واعظان منبر
دارندهوای جل استر
مفتی ز فتاوی مخالف
معتل العین بل مضاعف
در دهر به هر که دررسیدم
وز دیده اعتبار دیدم
جز نقش تواش نبوددر دل
جز فکر تواش نبود حاصل .
نادره پرسی
پرسش واستفسار از چیز کمیاب و فوقالعاده . (ناظم الاطباء).
نادسترس
که به دسترس نباشد. که در دسترس نباشد. که سهل الوصول نیست .
نادان دل
بی خبر. که دل آگاه نیست . که صاحب خبر نیست . که صاحب معرفت نیست:
کسی نیست بدبخت و کم بودتر
ز درویش نادان دل بی خبر.

اسدی .

نادرالوقوع
هر چیزی که کمتر اتفاق می افتد. (ناظم الاطباء).
نادر محمد
چهارمین فرمانروا از سلسله امرای جانی یا هشترخانی بخاراست . وی از سال 1050 تا 1057 ه' . ق. بر ولایات سمرقند و بخارا و فرغانه و بدخشان و بلخ حکومت کرد و به سال 1061 درگذشت . (طبقات سلاطین اسلام ص 245 و 246).
نادره پیرا
نویسنده سرگذشتها و اتفاقات . (ناظم الاطباء).
نادستور
بی اذن . بی اجازه . بی دستور: وغل علی الشراب ; نادستور درآمد بر شرابخواران . (زمخشری ).
نادانستگی
جهل . عدم اطلاع . عدم وقوف . (ناظم الاطباء). جهالت . نادانی . بی خبری . بی اطلاعی .
نادر اوفتادن
نادر افتادن . رجوع به نادر افتادن شود:
دوران تو نادر اوفتاده ست
کاین حسن خدا به کس نداده ست .

سعدی .

نادرمقابل
نادربرابر. (ناظم الاطباء).
نادره دان
زیرک . هوشیار. عاقل . بافراست . عالم . فاضل . آگاه . واقف بر کارهای عجیب و بر چیزهای پنهانی و غیبی . (ناظم الاطباء).
نادعلی
نام دعائی است که با جملات زیر آغاز می شود:
ناد علیاً مظهرالعجائب ، تجده عوناً لک فی النوائب ...
نادانستن
جهل . جهالت . ندانستن . مقابل دانستن . رجوع به دانستن شود.
نادربرابر
بیجا. بی موقع.بی مناسبت . بی ربط. نادرست . ناموافق. (ناظم الاطباء).
نادرمیرزا
وی فرزند شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی میرزا فرزند نادرشاه افشار است . و بعد از برادر بزرگتر خودنصراللّه میرزا چندی به نیابت پدر نابینای خود شاهرخ میرزا بر مشهد حکومت کرد و به دست میرمحمدخان اسیر افتاد و پس از کشته شدن آغامحمدخان قاجار با مساعدت پادشاه افغان دیگر باره بر مشهد مسلط شد و در اواخر ذیقعده 1218 به دست محمد ولی میرزای قاجار فرمانروای خراسان اسیر و روانه تهران شد و در تهران بدستور فتحعلی شاه قاجار پس از شکنجه های فراوانی که دید بقتل رسید، و با کشته شدن نادر میرزا انقراض دودمان نادری پنجاه و هفت سال پس از قتل نادرشاه افشار مسلم گشت .رجوع شود به نادرنامه تالیف محمدحسین قدوسی ص 441.