جستجو

مصوبه
مؤنث مصوب . ج . مصوبات .
مطیه
حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر.
مصور شدن
1 ـ شکل پذیرفتن . 2 ـ نقاشی شدن . 3 ـ تصور شدن .
مظالم کردن
دادرسی کردن .
مغالبه
بر یکدیگر چیره شدن .
مشبهٌبه
هرکس یا هر چیزی که کسی یا چیزی را به آن تشبیه کنند.
مصیبت زدگی
1 ـ در رنج و بلا بودن . 2 ـ ماتم زدگی . 3 ـ بدبختی ، بیچارگی .
مع ذلک
با این حال ، با وجود این .
مغرفه
کفگیر، ملاقه .
مشت و مال دادن
1 ـ با دست کسی یا چیزی را مالش دادن . 2 ـ مالیدن اندام کسی به مشت (در گرمابه ). 3 ـ گوشمالی دادن ، تنبیه کردن . 4 ـ به مکر و حیله کسی را سر حال آوردن .
مشکل پسند
کسی که چیزی را به دشواری پسند کند و خوش آیند وی نباشد. (ناظم الاطباء).دیرپسند. بدپسند. دژپسند. دشوارپسند. آنکه تا چیزی نهایت خوب نباشد نپسندد. خوش آرزو. (یادداشت مولف ).
مضاجعه
با هم خوابیدن ، همبستر شدن .
معارض شدن
1 ـ مقابل شدن . 2 ـ مانع گشتن .
مغز بردن
با پرحرفی اسباب دردسر کسی را فراهم کردن .
مشکمالی
نام لحنی است از مصنفات باربد. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نام لحن بیست و چهارم است از سی لحن باربد. (برهان ) (ناظم الاطباء). لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ). نام لحنی از موسیقی . (یادداشت مولف ). در صورت الحان باربدی که نظامی گنجوی در خسرو و شیرین آورده نام لحن سیزدهم است . (حاشیه برهان چ معین ):
چو بر مشکویه کردی مشک مالی
همه مشکو شدی پر مشک حالی .

نظامی (از یادداشت مولف ).

مضاحکه
با هم خندیدن .
مغکده
خانه آتش پرستان را گفته اند. (برهان ). مکان آتش پرستان . (آنندراج ). آتشکده . (ناظم الاطباء):
در مغکده گر دفتر مدح تو بخواند
بیزار شود هیربد از زند و ز پازند.

امیرمعزی (از آنندراج ).

مشترک
شریک داشته شده . عام : طریق مشترک ; راه عام .دارای شریک . شریک دار. (ناظم الاطباء). آنچه بین یکی و دیگری سهمی و حصه ای باشد خواه حسی و خواه معنوی ، مانند: طریق مشترک . امر مشترک . رای مشترک . (از اقرب الموارد). آنچه متعلق به چند تن باشد. آنچه میان چند تن به مشارکت و انبازی باشد: مراتب میان اصحاب مروت ... مشترک و متنازع است . (کلیله و دمنه ). چنانکه دو مرد در چاهی افتند یکی بینا و یکی نابینا، اگرچه هلاک میان هر دو مشترک است ; اما عذر نابینا به نزدیک اهل خرد و بصر مقبولتر باشد. (کلیله و دمنه ).
خداوندیش با کس مشترک نیست
همه حمال فرمانند و شک نیست .

نظامی .

مضاره
گزند رسانیدن .
مغلطه کردن
در اشتباه انداختن .