جستجو

مسئله
حاجت ، مطلب . ج . مسایل .
مسترفی
1 ـ سست و نرم شونده . 2 ـ فروهشته ، سست و نرم .
مسخر کردن
فتح کردن ، تسخیر کردن .
مرتفع ساختن
1 ـ برافراشتن ، بلند کردن . 2 ـ برطرف کردن ، از بین بردن ، رفع شده .
مسئله دار
دارای مشکل یا مایه گرفتاری .
مستسعه
1 ـ سعادت یافته . 2 ـ نیک بخت .
مسرجه
چراغدان ، چراغ پایه .
مرکزیت
مرکزیة. مرکز بودن . تمرکز.
مسئول
خواسته شده ، پرسیده شده .
مستطیف
دور چیزی گردنده ، گرد گردنده .
مسقط الرأس
زادگاه .
مسئولیت
آنچه انسان عهده دار و مسئول آن باشد.
مستظرفه
مؤنث مستظرف . ؛ صنایع ~ هنرهای زیبا مانند: نقاشی ، مجسمه سازی ، منبت کاری و غیره .
مرتیکه
= مردیکه : مرد (در مقام تحقیر و توهین به کار می رود).
مساعده
1 ـ یاری . 2 ـ پیش پرداخت .
مستعربه
عرب غیرخالص .
مردادگان
روزمرداد (هفتم ) از ماه مرداد که ایرانیان باستان آن را جشن می گرفتند.
مسافحه
زنا کردن .
مستعمره
سرزمین یا کشوری که حکومتش زیر نظر یک کشور قوی تر بیگانه باشد. ج . مستعمرات .
مردرند
آدم زرنگ و حقه باز.