جستجو

مملکت راندن
حکم راندن . اداره امور مملکت کردن: پس فریشته او را گفت : یا قیدار! چندین مملکت و شهر راندی و به شهوات و لذات دنیا مشغول بودی . (تاریخ سیستان ص 45).
مندور کردن
1 ـ بدبخت کردن . 2 ـ غمگین کردن .
مموش
فکلی ، ژیگولو.
منزل کردن
اقامت کردن ، ساکن شدن .
من تشا
چوب ستبر و گره دار که قلندران به دست می گرفتند.
ملایزغل
شخص پولدار و کثیف و پلید.
مناقله
به سرعت اسب تاختن .
منشویسم
نام مرام سیاسی سوسیالیست های میانه رو روسیه به رهبری پلخانوف که از «حزب سوسیال دموکرات » روسیه منشعب شدند (1903). این حزب با بلشویک ها (لنین و هوادارانش ) که طرفدار انقلاب فوری و برقراری دیکتاتوری پولتاریا بودند اختلاف داشتند. منشویک ها معتقد بودند که قبل از رسیدن به مرحله سوسیالیسم باید مرحله دموکراسی و بورژوازی را مانند کشورهای اروپایی بگذرانند و از توده مردم استمداد کنند، در حالی که بلشویک ها طرفدار حزبی کوچک ولی با انضباط بودند. این جزب بعد از به قدرت رسیدن بلشویک ها در سال 1917 سرکوب شد.
ملایکه
ملائکه: تا همه ملایکه را معلوم گشت فضل مصطفا علیه السلام . (تاریخ سیستان ص 39 و 40). و رجوع به ملائکه شود.
ملوک الطوایفی
فرمانروایی مالکین بزرگ و سران هر منطقه بر رعایا و مردم آن منطقه .
منصفه
مؤنث منصف . ؛ هیئت ~ در بعضی جرایم گروهی به تعداد معین از افراد عادی طبق قانون در دادگاه شرکت می کنند و پس از ختم دادرسی با هیئت دادرسان به مشاوره می پردازند و نظر خود را اظهار می کنند.
ملتزم شدن
متعهد شدن ، مجبور شدن .
منطقة البروج
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی منطقة البروج در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ملحق کردن
پیوستن ، اضافه کردن .
ملی کردن
مالکیت دولت بر بخشی از صنایع وفعالیت های تولیدی یا اقتصادی .
منظور کردن
در نظر گرفتن ، پذیرفتن .
ملحه
سخن نیکو. ج . ملح .
ملی گرا
دلبستگی و اعتقاد به ملت خویش ، ناسیونالیسم .
منت داشتن
مرهون احساس کسی بودن .
منظور گشتن
1 ـ مورد توبه قرار گرفتن . 2 ـ منزلت یافتن .