جستجو

قیاس دور
(اصطلاح منطق) هرگاه نتیجه قیاس اقترانی را با یک مقدمه تالیف کنند آن قیاس را دایر خوانند و هرگاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه را نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند و دور و عکس از عوارض قیاس اند. (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 309، 313).
قیاس مستقیم
(اصطلاح منطق) قیاسی در مقابل قیاس خلف . رجوع به قیاس خلف شود.
قیاق
دراز قامت و طویل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قیاوار
بر وزن سزاوار بمعنی کار و شغل و عمل و صنعت . (برهان ) (آنندراج ). مصحف فیاور. (حاشیه برهان چ معین ).
قیادید
ج ِ قَیدود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قیدود شود.
قیاسر
ج ِ قیسری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قیسری شود.
قیاس مستنبطالعله
(اصطلاح منطق) هرگاه بیانات قانونگزار در مورد قوانین موضوعه مشتمل بر علت حکم قانون باشد، بطوری که قاضی برای کشف علت حکم محتاج به اعمال تدبیر و چاره جویی باشد و چنین علتی را که بدین وسیله بدست آورده واسطه سرایت حکم قانون به موضوعات مسکوت الحکم قرار دهد این عمل را اصطلاحاً قیاس مستنبطالعله نامند و آن دو قسم است : قطعی و ظنی . (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی ).
قیاقولان
(اصطلاح کشتی ) گرفتن گردن و سر حریف در زیربغل و زور دادن . (فرهنگ فارسی معین از رساله مندرج در مجموعه خطی بدون اسم کتابخانه ملک ; توبا 98).
قیبار
قلعه ای است بین انطاکیه و ثغور. (از معجم البلدان ).
قیار
قیرفروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب القیر. دارای قیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سازنده یا فروشنده قیر. (از معجم البلدان ).
قیاس معالفارق
قیاس چیزی بر چیزی دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک . دو چیز را با یکدیگر سنجیدن و مقایسه کردن بدون مناسبت .
قیاقی
ج ِ قیقاءة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قیقاءة شود.
قیپ
پر.ممتلی . (فرهنگ فارسی معین ). قوطی از سیگار قیپ است .(فرهنگ فارسی معین از یکی بود یکی نبود چ 2 ص 123).
قیاس سفسطی
(اصطلاح منطق) قیاسی است که مرکب از مقدمات وهمی باشد و آن یکی از صناعات خمس است . (از فرهنگ فارسی معین ). قیاس مغاطلی . قیاس سوفسطایی .
قیاس معکوس
(اصطلاح منطق) هرگاه مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیاس دور شود.
قیال
ج ِ قائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قائل شود.
قیت
قوت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خورش به اندازه قوام بدن انسان . (آنندراج ). رجوع به قوت شود.
قیاری
نسبت است به مشرعةالقیار یا درب القیار. (منتهی الارب ).
قیاس سوفسطایی
رجوع به قیاس سفسطی شود.
قیاس مغالطی
قیاس سفسطی . رجوع به قیاس سفسطی و قیاس سوفسطی شود.