جستجو

قهرمانیه
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد شهرستان تربت حیدریه ، سکنه آن 60 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قهقب
سطبر سالخورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). ستبر سالخورده . (ناظم الاطباء).
قهمد
بدنژاد ناکس فرومایه .
  • زشت روی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • قهوه ریز
    سماور کوچک که درآن قهوه پزند. (یادداشت مولف ). رجوع به قهوه شود.
    قهجاورستان
    دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان ، سکنه آن 1975 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا کرباس و کش بافی است . راه ماشین رو، پست ، بهداری ، معدن نمک که بطور غیرمکانیزه استخراج میشود، دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
    قهرمة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قهرمة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    قهقر
    طعام بسیار بترتیب در آوندها نهاده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قهقری شود.
  • سنگ یا آنچه بدان چیزی را سایند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُهاقِر شود.
  • (ص ) زاغ سخت سیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • قهمزة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قهمزة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    قهج بالا
    دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، سکنه آن 650 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    قهرناک
    پرخشم و غضبناک .
  • مضطرب و آشفته . (ناظم الاطباء).
  • قهقرا
    قهقری . به عقب برگشتن . سپسایگی رفتن .
  • (اِمص ) به عقب برگشتگی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قهقری شود.
  • قهمزی
    شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • شتاب زدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • پویه دویدگی اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • قهج پائین
    دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، سکنه آن 170 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، میوه جات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    قهرو
    در تداول عامه کسی که قهر کند. قهرکننده .
    قهقرایی
    به عقب برگشتگی . (فرهنگ فارسی معین ).
    -سیر قهقرایی ; حرکت به عقب بدون آنکه روی را برگردانند. (فرهنگ فارسی معین ).
    قهنب
    دراز گوژپشت یا دراز. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قهنبان شود.
    قهد
    صافی رنگ.
  • سپید مکدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • نوعی از گوسفند خردگوش به سرخی مایل و سرخک که دهانش اندک مانا به دهان کلب باشد. (منتهی الارب ). نوعی میش که بر آن سرخی باشد دارای گوشهای زرد. صنف من الغنم احیمر و اُکیلف الوجه . و گویند گوسفند بی شاخ . (از اقرب الموارد). گوسفند که شاخ نباشد آنرا. (منتهی الارب ). ج ، قِهاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
  • گوسفند سیاه ریزه . (منتهی الارب ).
  • گوزن بچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • گاو کوتاه دم خردجسم لطیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • بچه گاو. (اقرب الموارد).
  • نرگس ناشکفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، قهاد. (اقرب الموارد).
  • قهر و تهر
    قهر و غلبه . قهر و خشم .
    قهنبان
    دراز کوژپشت یا دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قَهَنًّب شود.
    قهی ً
    خواهش طعام نکردن و ناخوش داشتن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَهْی شود.