قهوان
تکه سطبرشاخ کلانسال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). التیس الضخم القرنین المسن . (از اقرب الموارد).
(اِ) مقل و آن صمغی است چون کندر قرمز و خوشبو. (از معجم البلدان ).
قهاوند
دهی است از دهستان شراء بخش رزن شهرستان همدان ، سکنه آن 614 تن . آب آن از قنات . محصول آن لبنیات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قهرجای
دریاچه ای است در دامنه جنوبی اشتران کوه . رجوع به جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 29 شود.
قهز
جامه پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم را هم در آن خلط کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و گویند آن خود ابریشم است و گویند جامه ای است سپید آمیخته با حریر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی است از جامه پشمین چون مرغزی و گاه با حریر مخلوط است . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قهقور
بنائی است دراز که کودکان بسنگریزه ها برآرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بناء من حجارة طویل یبنیه الصبیان و الناطور علی هیاءة مخروط. (اقرب الموارد).
قهوباة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قهوباة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
قهب
سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کوه بزرگ. شتر کلانسال .(ناظم الاطباء) (آنندراج ). الجمل العظیم . (المنجد).
قهر کردن
خشم کردن .
تغیر نمودن . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی ، قهر کردن با کسی یا از کسی ; از تکلم با او یا دیدار او کراهت داشتن . ضد آشتی کردن . غلبه کردن و ظفر یافتن . چیره شدن . تعدی و ظلم وجور کردن . مطیع کردن . (ناظم الاطباء).
قهزب
کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد).
قهقوه
شهرستانی است به مصر. (منتهی الارب ). شهرستانی است در صعید مصر. (از معجم البلدان ).
قهوبة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قهوبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
قهباء
مونث اقهب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (ناظم الاطباء). سپید تیره رنگ. (منتهی الارب ).
قهزی
نوعی از جامه پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم را هم در آن خلط کنند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قَهز شود.
قهقه
خنده به آواز بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
قهقه شیشه ; کنایه از قلقل شیشه . (آنندراج ):
قهقه شیشه طبل کوچ زند
بر سر هوش خیمه اندازد.
محمد عرفی (از آنندراج ).
قهبسة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قهبسة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
قهر گرفتن
غضبناک شدن . خشم گرفتن .
برانگیخته شدن . بهیجان آمدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-به قهر گرفتن ; به زبردستی غالب آمدن . چیره شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-به ظلم و جور گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ).
قهساره
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان ،سکنه آن 1328 تن . آب آن از قنات . محصول آن خشکبار،غلات و محصول حیوانی و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
قه قه خندیدن
خندیدن به آواز بلند. قهقهه زدن . قاه قاه خندیدن .
قهوس
دراز.
مرد دراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکه ریگستانی دراز و سطبرشاخ . (منتهی الارب ). التیس الرملی الطویل الضخم القرنین . (اقرب الموارد).