جستجو

قهبل
روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وجه . (اقرب الموارد). گویند: حیااللّه قهبلک ; یعنی باقی دارد خدای روی وعزت تو را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قهرمان
وکیل یا امین دخل و خرج . جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست . (اقرب الموارد).
  • پهلوان . دلاور. (ناظم الاطباء). پهلوان مظفر و غیرمغلوب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
  • قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارنده آنچه در تصرف او هست . معرب کهرمان . (آنندراج ). کارفرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). ج ، قهارمة. (دزی ج 2 ص 415) :
    اگر اشتر و اسب و استر نباشد
    کجا قهرمانی بود قهرمان را؟

    ناصرخسرو.

  • قهبلس
    کیر یا کیر کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • شپش ریز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شپش ریزه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • زن سطبر. (منتهی الارب ). المراة الضخمة. (اقرب الموارد).
  • سپید یا سپید به تیرگی مایل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • قهرمان آباد
    دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه آن 81تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه و توتون است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    قهطم
    ناکس بسیار بانگ و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    قهقهه
    نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ. (حاشیه برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهر مشهد، سکنه آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قهقه شود.
    قهول
    خشک شدن پوست بر استخوان یا بخصوص از کثرت عبادت پوست بر استخوان خشک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قهل شود.
    قهرمان کردن
    فرمانروا کردن .
  • کارفرما کردن .
  • پهلوان شناختن .
  • نگهبان کردن . محافظ و مراقب ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
  • قهفرخ
    قصبه ای است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، سکنه آن 9325 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، کشمش ، انواع میوه جات و مزارع . شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و قالی بافی است که از لحاظ مرغوبی و ثبات رنگ معروف است . راه ماشین رو، دبستان ، پست و تلگراف ، و در حدود 150 باب دکان ، یک قلعه قدیمی و بیش از ده مزرعه دارد. انگور آن بخوبی معروف است . این ده دارای چند رشته قنات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
    قهوه
    قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد. (از اقرب الموارد).
  • درختچه ای است از تیره روناسیان که ارتفاعش بین 2 تا12 متر متغیر است . گلهایش سفید و با بوی مطبوع ، ساقه اش استوانه ای شکل و شاخه هایش متقابلند، برگهایش ساده و بیضوی و نوک تیز و کناره های پهنک موج دار است . رنگ برگها سبز تیره و شفاف و در سطح فوقانی همراه با دو گوشوارک است . کاسه و جام گل آن شامل 5 تقسیم و پرچمهایش نیز بتعداد 5 است . میوه اش سفت و ابتداء سبزرنگ وپس از رسیدن قرمز میشود و محتوی دو دانه است هر دانه قهوه به اندازه یک نخود درشت و دارای یک سطح مستوی و یک سطح محدب است بر روی سطح مستوی یک شکاف وجوددارد. دانه قهوه محتوی مقداری آلبومن سخت و شاخی است (مانند هسته خرما). در حدود 33 نوع از این گیاه شناخته شده که در نقاط مختلف بحالت وحشی میرویند. اصل این گیاه از آفریقا و از منطقه سودان است و از آنجا به عربستان جنوبی در حدود قرون 14 و 15 میلادی برده شده و بعداً از آنجا به هندوستان و سپس به قاره جدید حمل و اکنون در برزیل بمقدار بسیار فراوان کشت میشود. میوه قهوه به بزرگی یک گیلاس و کمی کشیده است .دانه های قهوه بویی مخصوص و طعمی ملایم و گس دارند ولی بر اثر بو دادن بوی مخصوص و پسندیده ای پیدا میکنند. در آلبومن قهوه مقادیری مواد چرب و قند و سلولز و مواد آزته و کافئین موجوداست . کافئین نخستین بار در سال 1820 م . توسط رونگ در آلمان بدست آمد و بعدها در سال 1861 م . رابطه اش باتئوبرومین که آلکالوئید موجود در چای است مشخص شد.
    (اثراتی مشابه یکدیگر دارند و مخصوصاً مقوی قلب هستند) در قهوه بوداده علاوه بر کافئین ، ماده معطری به نام کافئون نیز وجود دارد که ماده ای است روغنی و فرار که به مقدار بسیار کم چند لیتر آب را معطر میکند. قهوه بوداده مدر و محرک اعصاب است و بعنوان رفع مسمومیت از تریاک و مواد مخدر دیگر حتی الکل (هنگام مستی ) بکار میرود. قهوه سبز دارای اثر رفع اسهال و تب بر و ضد سیاه سرفه است .کافئین که آلکالوئید موجود در قهوه است فرمولش 2O4N10H8C و مقوی قلب و مدر است و در ضعف قلب و بیماریهای عفونی (ذات الریه ، تیفوئید). مصرف میشود. کافئین در استعمال داخلی بمقدار 5/0 تا 5/1 گرم در 24 ساعت مصرف میشود: درخت قهوه . بن .شجرةالبن . قهوه آغاجی . قهوه عربی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فرهنگ نظام و گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 257 شود.
    -قهوه خانه ; جایی که درآن قهوه می پزند و چای دم می کنند. جائی که در آن قهوه و چای درست کنند و فروشند.
    -قهوه جوش ; ظرفی فلزین چون سماوری کوچک که در آن قهوه پزند.
    -قهوه چی ; کسی که قهوه مشروب میسازد. (ناظم الاطباء). کسی که قهوه طبخ کند و فروشد و اینک به کسی که چای خانه دارد و چای دم کرده به مردم میفروشد اطلاق میشود.
    -قهوه چی باشی ; رئیس قهوه چیان دولتی .
    -قهوه دان ; فنجان کوچک یا استکان که در آن قهوه ریزند و خورند. ظرف که قهوه در آن نگاه دارند. قوتی که در آن قهوه برشته کوبیده می ریزند. (ناظم الاطباء).
    -قهوه ای ; رنگ قهوه ای ، رنگی است که بسیاهی زند.
    -قهوه ای رنگ ; برنگ قهوه ای . رنگ قهوه برشته .
    -قهوه ریز ; قهوه جوش یا ظرفی که از آن در فنجان و استکان قهوه ریزند.
    -قهوه سرخ کن ; ظرفی که قهوه را در آن بو دهند.
    -قهوه ترک ; نوعی از قهوه .
    -قهوه قجری ; قهوه مسموم که پادشاهان قاجار به کسانی که علناً کشتن آنان نمی توانستند می دادند و می خوراندند. (یادداشت مولف ). قهوه زهردار که پادشاهان قجر برای کشتن کسی به او میدادند. (فرهنگ نظام ).
  • مجازاً بمعنی قهوه خانه و آن مکانی است که در آن بزم آرایند و قهوه می خورند. (آنندراج ):
    مرا در قهوه بودن بهتر از بزم شهان باشد
    که اینجا میهمان را منتی بر میزبان باشد.

    میرصیدی (از آنندراج ).

  • قهرمانلو
    دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه ، سکنه آن 430 تن . آب آن از شهرچای و محصول آن غلات ، چغندر، کشمش ، توتون و حبوب . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 2 کیلومتر بنام قهرمانلوی بالا و قهرمانلوی پایین مشهور است و سکنه قهرمانلوی بالا 100 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    قهقار
    سنگ سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قهقر شود.
    قهل
    خشک شدن پوست بر استخوان یا بخصوص از کثرت عبادت پوست بر استخوان خشک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • ناسپاسی و کفران کردن نعمت و نیکویی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • بزشتی ستودن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • آلوده داشتن جسم را و نَشُستن و به آب ، پاک و پاکیزه نکردن .
  • کم کردن دهش یا اندک شمردن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • قهوه ای
    منسوب به قهوه .
    -رنگ قهوه ای ; رنگی شبیه به قهوه برشته . و آن ترکیبی است از قرمز و سیاه . رنگ قهوه ای مورد مصرف در قالی بافی را از پوست گردو، پوست انارو مازو تهیه میکنند. (فرهنگ فارسی معین ).
    قهپایی
    منسوب به قهپایه ،معرب کوهپایه و آن قصبه ای است در دو منزلی اصفهان که اینک به کوپا مشهور است . (ریحانة الادب ج 3 ص 326).
    قهرمانی
    کار و عمل قهرمان . فرمانروایی .
  • کارفرمایی .
  • پهلوانی . دلیری . (فرهنگ فارسی معین ):
    آن تیغزنان بقهرمانی
    بر شاه کنند پاسبانی .

    نظامی .

  • قهقاع
    خندیدن خرس . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). قهقهه خرس : قهقع الدب قهقاعاً; ضحک . (اقرب الموارد).
    قهم
    کم شدن خواهش طعام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
    قهوه بو دادن
    سرخ و برشته کردن قهوه . رجوع به قهوه شود.
    قهجاورسان
    دهی است بزرگ و باستانی و در آن قلعه ای است . ابوموسی اشعری با لشکری از طرف عمربن الخطاب قبل از فتح اصفهان آن را گشود و ویران ساخت و مردمش را کشت .پدر ابوموسی در آنجا کشته شد و بر قبر وی اینک بنا و مناره ای است و گروهی دیگر از شهداء در اطراف آن مدفونند. (از معجم البلدان ). رجوع به قهجاورستان شود.