عین اباغ
(اِخ ) نام آبی است که چون شخصی از عمالقه بنام اباغ در آنجا فرودآمد بدین نام شهرت یافت . ولی در حقیقت آن نام چشمه نیست بلکه نام وادیی است پشت «انبار» بر طریق فرات به شام . و آن رابصورت عین باغ و عین یُباغ نیز گفته اند. (از معجم البلدان ). موضعی است در شام . و یا موضعی است مابین کوفه و رقه . و یا نام بغداد و رقه . (از ناظم الاطباء).
-یوم عین اباغ ; از ایام عرب . (از ناظم الاطباء).
عیش داشتن
خرم بودن . عشرت داشتن . دلشاد بودن . خوشی داشتن:
به بوی زلف تو با باد عیشها دارم
اگرچه عیب کنندم که بادپیمائیست .
سعدی .
عیشی
منسوب است به عائشة. و ابوعبدالرحمان عبیداللّه بن عمربن حفص بن عمربن موسی بن عبیداللّه بن معمر تیمی عیشی محدث بدین نسبت شهرت دارد، چون از فرزندان عائشه بنت طلحةبن عبیداللّه بوده است . او بسال 228 ه' . ق. درگذشت .
منسوب است به بنی عائش بن مالک بن تیم اللّه بن ثعلبةبن عکابةبن صعب بن علی بن بکربن وائل ،که ساکن بصره بودند. و محمدبن بکاربن الریان عیشی محدث بدانها منسوب است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عیطموس
زن تمام اندام ، و شتر قوی هیکل تمام خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کامل خلقت از شتران و زنان . (از اقرب الموارد).
زن نیکوصورت ، یا زن خوب شکل درازبالای پرگوشت نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن زیبا، یا زن زیبای درازقد پرگوشت و عاقر. (از اقرب الموارد). عُطموس . رجوع به عطموس شود. شتر ماده کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناقه سالخورده و پیر. (از اقرب الموارد). ج ، عَطامیس ، عَطامس (که نادر است ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عیلانی
منسوب است به قیس عیلان بن مضر، و یا قیس بن عیلان بن مضر، و عیلان نام اسب او بود، و گویند آن نام مردی بود که وی را پرورانده است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عیلان (ابوقیس ) شود.
عین ابی نیزر
ضیعه ای است که حضرت علی علیه السلام آن را همراه ضیعه دیگری بنام بغیبغة وقف فقرای اهل مدینه و ابن السبیل کرد. و ابونیزر، نام برده ای است که حضرت علی علیه السلام او را خرید و آزاد کرد. رجوع به ابونیزر و معجم البلدان شود.
عین الاسد
چشم شیر.
(اِخ ) منزلی است از منازل قمر، و آن دو ستاره است در مقدم جبهه ، مشهور به طَرف . رجوع به طرف شود.
عین السرطان
سپستان . (مخزن الادویة) (تحفه حکیم مومن ). رجوع به سپستان شود.
عین الیقین
یکی از مراتب ثلاثه یقین (علم الیقین ، عین الیقین ، حقالیقین ) است . (یادداشت مرحوم دهخدا). کیفیت و ماهیت چیزی را به یقین دریافتن ، بعدِ دیدن آن به چشم . یقین را سه مرتبه است : یکی علم الیقین ، که دانستن امری یا چیزی باشد به کمال تیقن به کیفیت و ماهیت آن که اصلاً بوی شک در آن نباشد. دوم عین الیقین ، و آن دیدن چیزی است بچشم خود، مثلاً دیدن آتش از دور، و این به نسبت اولی اقوی است . سوم حقالیقین ، و آن داخل شدن است در آن چیز، یا خود آن چیز گردیدن یا در او محو شدن ، مثلاً داخل شدن در آتش که از دور دیده میشود وسوخته شدن در آن ، و این یقین از یقین دوم نیز اقوی است . و بعضی چنین مثال آورده اند که چنانچه شخصی میداند که خوردن زهر میکشد این علم الیقین است و اگر دید که روبروی او کسی زهر خورد و بمرد این عین الیقین است و اگر خود بخورد و در نزع افتد، این حقالیقین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و رجوع به علم الیقین (ذیل علم ) شود: ثم لترونها عین الیقین (قرآن 102/7); سپس هرآینه خواهید دید آن را به مشاهده یقین .
دانم یقین که او را در دل گمان نمانْد
کاندر جهان کمالش عین الیقین شده ست .
مسعودسعد.
عین صوله
دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 750 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات است . ساکنان این ده از طایفه عرب حرسان هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
عین محلم
گویند چشمه ای است منسوب به «محلم »نام . و گویند نهری است در بحرین . و نیز گویند چشمه ای است جوشان و پرآب در بحرین که آب آن در سرچشمه گرم است و چون سرد شود آبی گوارا و شیرین گردد. این چشمه چون جاری شود نخیل جُواثاء و عسلًّج و قَرَیّات ، از قرای «هجر» را آبیاری میکند. (از معجم البلدان ).
عین الاصهب
چشمه ای است میان بصره و بحرین . رجوع به اصهب شود.
عین السلور
چشمه ای است که بحیره آن بنام یَغرا میباشد، و آن نزدیک انطاکیه واقع شده و هر دوازآن ِ مسلمةبن عبدالملک است . سلور، ماهی جِرّی است به لغت اهل شام . بواسطه وفور این نوع ماهی در این چشمه ، آن را بدین نام خوانده اند. (از معجم البلدان ).
عین انا
انا، وادیی است بین صَلا و مَدیَن ، و آن بر ساحل واقع است . و گویند: نام قریه ای است در راه مصریان هرگاه به حج میروند. نام آن را عَینونا نیز گفته اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به عینونا شود.
عین صید
چشمه ای است بین واسط عراق و خَفّان در سواد، در آنسوی صحرا، که از طَف ّ کوفه بحساب می آمد. و به سبب کثرت ماهی که در آن صید میشود بدین نام شهرت یافته است . و گویند عین صید موضعی است از ناحیه کلواذة از سواد بین کوفه و حزن . و نام آن در شعر متلمس آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
عین محیر
به اصطلاح خوشنویسان ، نوعی است از حرف عین . عین لعلی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ):
طغراکشان قطعه یاقوت حسن او
عشق مرا به عین محیر نوشته اند.
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
عین الاعلی
اقحوان است . (مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ). رجوع به اقحوان شود.
عین السنور
ابوریحان بیرونی گوید که کندی ، عین السنور را جزء مسبوکات و فلزات ذکر کرده و آن را بنفش رنگ (فرفیریةاللون ) دانسته است . رجوع به الجماهر فی معرفة الجواهر بیرونی ص 228 شود.
عین انی
موضعی است . (از منتهی الارب ). و ظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عین ظبی
جایگاهی است بین کوفه و شام ، در سمت سَماوة. (از معجم البلدان ).