جستجو

عیشان
دهی است به بخارا. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای بخاری ، و ابراهیم بن احمد عیشانی بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).
عیشوم
درختی است مانند سخبر. (از اقرب الموارد). درختی است که با درخت سخبر ماند، و او را در وقت وزیدن باد آوازی باشد که آواز شتر را بدان تشبیه کنند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
  • گیاه خشک ، و شورگیاه خشک شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه از «حماض » خشک شده باشد. واحد آن عَیشومة است . (از اقرب الموارد).
  • عیطسان
    جائی است به نجد. (منتهی الارب ).
    عیکتان
    نام دو کوه ، و آنها را عیکان ، بدون تاء نیز گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است در دیار بجیلة. (از تاج العروس ). موضعی است . (از اقرب الموارد). نام جایگاهی است در شعر تابط شرا، و آن با عیکان یکسان است . رجوع به معجم البلدان و عیّکان شود.
    عیناتی
    یعنی حروف عینهای او، در ترکی یای معروف در آخر کلمه برای ضمیر غایب آید ترجمه او. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
    عیش السیاح
    درخت راش است . رجوع به راش شود.
    عیطط
    ج ِ عائط. (تاج العروس ). رجوع به عائط شود.
    عیناث
    قریه ای است از قراء جبل عامل . (یادداشت مرحوم دهخدا).
    عیش پرور
    عیش پرورده . پرورده شده در عیش و عشرت . (فرهنگ فارسی معین ):
    ای خنک جان عیش پرور تو
    کز چنین فتنه دور شد سر تو.

    نظامی .

    عیشونی
    منسوب است به عیشون . و ازجمله کسانی که بدین نسبت شهرت دارند، ابوداود سلیمان بن فیروزبن عبداللّه خیاط عیشونی و ابوجعفر عبداللّه بن محمدبن عیشون حرانی عیشونی هستند که هر دو از محدثانند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
    عیطعیط
    آوازی است که برنایان به وقت بازی با هم کنند و بی باکان وقت چیرگی بدان خروشند. (منتهی الارب ). رجوع به عیط شود.
    عینان
    چشم کردن مرد را. و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن . (از منتهی الارب ).
  • روان گردیدن آب و اشک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَین . رجوع به عین شود.
  • عیش پهلودار
    کنایه از عیش ثابت و پایدار است . (آنندراج ):
    غم بسی را کرده صاحب دستگاه
    پشت کس بر عیش پهلودار نیست .

    ظهوری (از آنندراج ).

    عیطل
    درازگردن نیکواندام از زن و اسب و شتر. و یا هر چیز دراز، و گردن دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن درازگردن که آن در زیبایی باشد. و گویند هرچه گردنش دراز باشد. (از اقرب الموارد).
  • هضبة عیطل ; کوه بلند و دراز.
  • شجر عیطل ; درخت راست و مستقیم و معتدل . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
  • (اِ) خوشه طلع خرمابن نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَطیل . رجوع به عطیل شود.
  • عیلام
    کفتار نر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَیالیم . (اقرب الموارد).
    عینانی
    این کلمه بصورت جمع (عینانیان ) در بیت ذیل از فردوسی در برخی از نسخ شاهنامه آمده است که ظاهراً ساکنان عینان منظور است . ودر برخی نسخ دیگر «غسانیان » ضبط شده است:
    ز عینانیان طائر شیردل
    که دادی فلک را به شمشیر دل .
    رجوع به عینان شود.
    عیش خانه
    محل عیش . خانه عیش و عشرت و خوشگذرانی . عشرتکده . عشرت گاه . عیشستان:
    دنیابرای بیخبران عیش خانه ایست
    مرغ حریص را گره دام دانه ایست .

    صائب (از آنندراج ).

    عیشه
    گیاهی است شبیه به نی . (از ناظم الاطباء).
    عیطموز
    دراز و کلان و بزرگ از شترمادگان و سنگ. و آن بدل از عیطموس است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به عیطموس شود.
    عیلان
    مانند مصدر عَیل است بمعنی ندانستن شخص که گم شده به کجا رفته و در چه جا بجوید آنرا. (از ناظم الاطباء). رجوع به عَیل شود.