جستجو

عین ورزان
دهی جزء دهستان ابرشیوه پشت کوه بخش حومه شهرستان دماوند با 950 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، سیب زمینی ، لوبیا و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
عین الجر
جایگاهی است مشهور به بقاع ، بین بعلبک و دمشق. گویند نوح (ع ) از این شهر به سفینه خود سوار گشت . (از معجم البلدان ).
عین القضات
عبداللّه بن محمدبن علی میانجی همدانی ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به عین القضاة. از بزرگان مشایخ صوفیه و از دانشمندان اوایل قرن ششم هجری بود. وی بسال 492 ه' . ق. در همدان متولد شد. و در طریقت شاگرد احمد غزالی بود و نیز از محضر شیخ برکه همدانی استفاده کرد. اما استفاده او از صحبت باباطاهر - که برخی نوشته اند - درست نیست زیرا باباطاهرتا زمان او زنده نبود. عین القضاة پیرو مذهب شافعی بود. او بتحصیل حکمت و کلام و عرفان و ادب عرب پرداخت و نظر به مطالعه بسیار در آثار امام محمد غزالی ، معالواسطه شاگرد او نیز محسوب میشود. عین القضاة بواسطه دوستیی که با عزیزالدین از مستوفیان سلاجقه داشت و عزیزالدین از مخالفان ابوالقاسم درگزینی وزیر سلطان سنجر بود، لذا ابوالقاسم نقشه قتل عین القضاة را چیدو در محضری از حسودان و عوام الناس او را به کفر و دعوی الوهیت متهم کرد و فقها نیز بقتل این جوان دانشمند فتوی دادند. پس وی را مقید به بغداد فرستادند و از آنجا مجدداً به همدان بازگردانیدند و در شب هفتم جمادی الاخرای سال 525 ه' . ق. بر دار کشیدند. نوشته های فارسی عین القضاة مشحون از تعبیرات نغز صوفیانه است ،کلام او پرسوز و گداز است ، تصنع و تکلف در آثار وی مشاهده نمیشود. وی رباعیاتی عرفانی نیز به زبان فارسی سروده است . از آثار اوست : یزدان شناخت (در مسائل حکمت الهی و علوم طبیعی )، تمهیدات (در تمهید ده اصل تصوف )، زبدةالحقائق که رساله ای است مختصر راجع به علم ذات و صفات خداوندی ، شکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البلدان ، بزبان عربی که آن را به هنگام حبس خود از بغداد به علمای همدان نوشت و شکایت از محنتهایی که برای او پیش آمده ، کرده است ، مکاتیب که شامل نامه های اوست . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران تالیف صفا ج 2 ص 936، تتمه صوان الحکمة ص 117 و 201، نفحات الانس ، مجمع الفصحاء.ریاض العارفین ، طبقات الشافعیه سبکی ، کشف الظنون .
عین جارة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عین جارة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عینک
چیزی بود که از بلور و شیشه سازند وپیش چشم گذارند. (آنندراج ). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دور را به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابر چشم نصب کنند تا بهتر اشیاء را از نزدیک یا دور ببینند و یا چشم را از اشعه آفتاب محفوظ دارند. چشم فرنگی . آیینه فرنگی . (فرهنگ فارسی معین ):
خیام اگر ستیزه جو می بودی
در پیش کسان به آبرو می بودی
جایت به فراز دیده در می دادند
چون عینک اگر کج و دورو می بودی .

؟

عینوم
غوک نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضفدع نر. (از اقرب الموارد).
عین الحجل
به لغت شام ، قسم صغیر اقحوان است . (مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به اقحوان شود.
عین القطر
نام روغنی سیاه وبدبو که بر شتران خارش دار مالند. و بعضی گویند چشمه گوگرد است . و بمعنی مس گداخته نیز. و گویند که چشمه مس گداخته است که حقتعالی برای سلیمان علیه السلام روان کرده بود. و نوشته اند که عین القطر روغنی است سیاه که بوی گنده دارد و بر شتران گَرگین مالند. و نیزنوشته اند که عین بمعنی چشمه و قطر مخفف قطران که بمعنی روغن درخت چیر است . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ):و اَسَلْنا له عین القطر (قرآن 34/12); و جاری کردیم برای او چشمه مس گداخته . اما روی گداخته را به تازی ، که روان بود عین القطر خوانند و ایزد سبحانه و تعالی این چشمه روی کسی را نداده مگر سلیمان را. (ترجمه طبری بلعمی ). بدهیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بوی بغلش بگندیدی . (گلستان سعدی ).
عین جمل
چشمه ای است در نواحی کوفه از نجف ، در نزدیکی قُطقُطانة. و آن را با چند چشمه دیگر «عیون » نامند. از آنجا به قَیّارة روند. وجه تسمیه آن بسبب مردن شتری است بدانجا. و گویند بسبب این است که حفرکننده آن «جمل » نام داشت . گویند از بصره تا عین جمل سی میل است . (از معجم البلدان ).
عینک دان
قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک . رجوع به عینک شود.
عینون
سناء بلدی ، و در مغرب کثیرالوجود است . ساق و شاخه های او مابین سیاهی و سرخی و دراز و باریک و صلب و مملو از برگ ریزه شبیه به برگ مورْدو در هر شاخی گلی مدور بقدر درهمی و مایل به سیاهی و بسیار تلخ . و بعضی او را از اقسام ماهی زهرج دانسته اند. رجوع به مفردات ابن البیطار و مخزن الادویة شود.
عین الحسان
دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 500 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و برنج است . ساکنان این ده از طایفه بریم هستند. این ده به جَزیرات مشهور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
عین القیارة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عین القیارة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عینجیک
دهی جزء دهستان سهرورد بخش قیدار شهرستان زنجان با 896 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و زه آب و رودخانه محلی . محصول آن غلات و بنشن و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
عینک زدن
قرار دادن عینک بر چشم . نصب کردن عینک برابر چشم خود. (فرهنگ فارسی معین ). استعمال عینک . بکار بردن عینک . رجوع به عینک شود.
عینونی
بمعنی عینون است . (از منتهی الارب ). رجوع به عینون شود.
عین الحیاة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عین الحیاة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عین الکمال
چشم زخم ، یعنی نظری که به چیز زیبا و خوش ضرر برساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). چشم بد. چشم حسود. چشم زدگی:
دفع عین الکمال چون نکند
رنگ نیلی که بر رخ قمر است .

خاقانی .

عین حلوة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عین حلوة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عینک ساز
عینک سازنده . آنکه عینک سازد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.