جستجو

سر حلقه
سر ـ دسته ، سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم .
سراندرون
مرموز، حیله گر.
سرسام آور
آن چه که موجب سرسام شود.
سرکشی
1 ـ نافرمانی . 2 ـ بازرسی ، رسیدگی .
سزارین
عمل جراحی جهت خروج نوزاد از شکم و زایمان های غیرطبیعی . ژول سزار قیصر روم به این طریق به دنیا آمده و نام این عمل از نام او گرفته شده است .
سر و سر داشتن
رابطه داشتن ، رابطه پنهانی داشتن .
سراندن
سُر دادن ، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن .
سرسپردن
تسلیم شدن ، فرمان بردن .
سرکشیدن
1 ـ نافرمانی کردن . 2 ـ رسیدگی کردن . 3 ـ نوشیدن .
سشوار
دستگاهی برای خشک کردن موی سر.
سرایه
1 ـ سرودن . 2 ـ آواز دسته جمعی ، کُر.
سرسپرده
تسلیم شده ، فرمانبردار.
سعه
نک سعت .
سربه مهر
دست نخورده .
سرسلسله
بانی و مؤسس یک سلسله یا یک طایفه ، رییس و پیشوا و بزرگتر یک فرقه مذهبی .
سر یکی کردن
متحد شدن .
سرپایی
کفش راحتی .
سرسیلندر
سرپوشی که در انتهای فوقانی سیلندرها قرار می دهند.
سرآمدن
به پایان رسیدن .
سرآوردن
به پایان رسانیدن .