سیه کام
بدبخت و نامراد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
سیهه
کنایه از زن بدکاره ، قحبه و فاحشه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
سیه کردن
سیاه کردن . به رنگ تیره درآوردن .
نوشتن . با نوشتن کاغذ را سیاه کردن . سیاه ساختن چیزی:
برادران منا زین سپس سیه مکنید
به مدح خواجه ختلان به جشنها خامه .
منجیک .
سیهی
سیاه بودن:
صحبت ابلهان چو دیگ تهی است
از درون خالی از برون سیهی است .
سنایی .
ساکارز
ماده ای که از نیشکر تهیه شود و از نظر شیمایی شبیه چغندر است ، قند نیشکر.
ساده نمک
ملیح . با نمک . نمک ناب و خالص:
ساده زنخدان بدم و ساده کار
ساده نمک بودم و ساده شکر.
سوزنی .
سابحه
مؤنث سابح ؛ 1 ـ شناور، شناکننده ، 2 ـ کشتی ، 3 ـ ستاره ؛ ج . سابحات ، سوابح .
سادیست
کسی که مبتلی به سادیسم است .
ساکسفون
= ساکسفن : یکی از سازهای بادی که آن را از مس سازند و تیغه فلزی نازکی دارد که تولید صدا کند.
سابقه
مؤنث سابق . 1 ـ سبقت گیرنده . 2 ـ پیشینه ، اعمالی که در گذشته انجام شده .
سابوتاژ
خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
ساکن گشتن
1 ـ مسکن گزیدن . 2 ـ آرام شدن ، آرامش یافتن .
ساپورت
1 ـ پشتیبانی ، حمایت . 2 ـ نوعی جوراب محکم و بلند.
ساز و باز
= ساز و بازنده : بندباز، ریسمان باز.
سازدهنی
ساز بادی زبانه دار کوچکی به شکل مستطیل که به وسیله دم و بازدم نواخته می شود.
ساتن
نوعی پارچه نخی مانند اطلس .