جستجو

سینین
ج ِ سینینیة، درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به سینینیة شود.
سیه چرده
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان ). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء):
قوی استخوانها وبینی بزرگ
سیه چرده گردی دلیر و سترگ.

فردوسی .

سینه بند
چیزی است که بر بالای خوگیر اسب بر سینه اش بندند. (آنندراج ):
کشد سینه بندش از آن در بغل
که لاغرمیان است و فربه کفل .

ملاطغرا (از آنندراج ).

سینه سوز
جفادیده . رنج دیده . (ناظم الاطباء). سینه سوخته .
  • (نف مرکب ) سوزنده سینه . گدازنده سینه:
    فرقبر و سینه سوز و دیده دوز و مغزریز
    دربار و مشکسای و زردچهر و سرخ رنگ.

    منوچهری .

  • سینینیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی سینینیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    سیوقچشمه
    دهی است از دهستان جرکلان بخش مانه شهرستان بجنورد. دارای 111 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، بنشن . شغل اهالی آنجا زراعت و مالداری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    سیه چشم
    حورالعین . که چشمان سیاه دارد. چشم محبوب . (فرهنگ رشیدی ):
    ای غالیه زلفین ماه پیکر
    عیار و سیه چشم و نغز و دلبر.

    خسروی .

    سینه بیخ
    نام گیاهی است . لبانه . (فرهنگ فارسی معین ).
    سینه سوزی
    آزردگی . رنج . جفا. (ناظم الاطباء).
    سیه چشمه
    نام یکی از بخش های سه گانه شهرستان ماکو. قسمت عمده بخش کوهستانی است . سلسله جبال ساری چمن از باختر و کوه چرکین از شمال و کوه سکار از خاور و کوه شیوه رش از جنوب این بخش را احاطه نموده اند. قرای مرزی بخش ییلاقی و خوش آب و هوا و قرای داخلی جلگه ، معتدل و مالاریائی است . این بخش از دو دهستان بنام به به جبک و چالدران تشکیل و جمع قرای آن 137 قریه بزرگ و کوچک است . جمعیت آن در حدود 18580 تن است . مرکز بخش قصبه سیه چشمه است که در قسمت باختری بخش واقع شده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    سینه پوش
    پوشنده سینه . آنچه سینه را پوشاند. رجوع به سینه بند شود.
    سینه شکاف
    چاک کننده سینه . (ناظم الاطباء).که در سینه اثر کند. که سینه را بشکافد:
    دل معشوق اگر بیضه پولاد دهد
    ناله سینه شکافم جرسی میسازد.

    صائب (ازآنندراج ).

    سیوارتیر
    نام نوایی از موسیقی . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (برهان ):
    ساعتی سیوارتیر و ساعتی کبک دری
    ساعتی سروستاه ساعتی باروزنه .

    منوچهری .

    سیه چوب
    درختی که مَن ّ شیرخشت بر آن افتد. (بحر الجواهر). گیاهی که شیرخشت بر آن نشیند. (یادداشت بخط مولف ).
    سینه پهلو
    التهاب و عفونت نسج پوششی ریتین (جنب ها) را گویند که اگر فقط با تحریک میکربی و بدون ترشح مایع چرکی در دو لایه جنب باشد آنرا سینه پهلوی خشک گویند و اگر بین دو لایه جنب مایع چرکی وسروزیته ترشح شود سینه پهلوی دارای ترشح گویند. ذات الجنب . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ذات الجنب شود.
    سینه شوی
    آنکه سینه خود را میشوید. (ناظم الاطباء).
  • پاک کننده سینه . تهی سازنده سینه و در بیت زیر مجازاً برون کننده از دل . دل از مهر کسی پاک کننده:
    به قلب اندرون روسی کینه جوی
    ز مهر سکندر شده سینه شوی .

    نظامی .

  • سیواس
    نام شهری است از بلاد روم . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). شهری است در ترکیه (آسیای صغیر) در کنار رود قزل ایرماق. رجوع به تاریخ گزیده ص 482، منتهی الارب ، تاریخ مغول ص 133، 146، 217، 225،570، نزهةالقلوب ص 94، 183، 184 و تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت شود.
    سیوله
    دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 305 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی می باشد. راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
    سیه خانه
    خانه مردم چادرنشین . (برهان ). خیمه صحرانشینان عرب . (غیاث ) (آنندراج ). در اصطلاح کنونی سیه چادر گویند چه این گروه خیمه های سیاه بکار برند. (حاشیه برهان چ معین ).
  • کنایه از زندان . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).
  • خانه ویران کرده . (غیاث ) (آنندراج ).
  • خانه بدیمن ، یعنی خانه ای که میمنت نداشته باشد. (برهان ). خانه بدیمن . (ناظم الاطباء):
    در سیه کرده و جامه سیه و روز سیه
    به سیه خانه چرخ آیم و در درگیرم .

    خاقانی (دیوان چ سجادی ص 545).

  • سینه پهلو کردن
    ذات الجنب پیدا کردن . به مرض سینه پهلو مبتلا شدن .