جستجو

سینه کفتری
در تداول عامیانه ، رنگی مرکب از کبود و سرخ ، سبز طلایی ، بنفش طلایی ، بنفش سیر که به طلایی زند. به رنگ سینه کبوتر. (یادداشت بخط مولف ).
  • در تداول کسی که دارای سینه فراخ و برجسته باشد.
  • سیوخته
    گیاهی است که در آب روید و بجای سوخته و آتش گیره بکار برند. (آنندراج ) (برهان ).
    سیه بخت
    تیره بخت . بدبخت:
    بدو گفت سهراب آزادگان
    سیه بخت گودرز کشوادگان .

    فردوسی .

    سیه دوده
    بداصل . (فرهنگ رشیدی ).
    سینه دادن
    کنایه از زور و قوت نمودن . (آنندراج ):
    گوشه گیران تن بزحمت بی محابا کی دهند
    چون شناور سینه رادر موج دریا کی دهند.

    میرزا رضی دانش (از آنندراج ).

    سینه گذار
    هر چیز که در سینه نفوذ کرده و از آن بگذرد. (ناظم الاطباء):
    سنان سینه گذارت برون شود آسان
    ز کوه آهن همچون ز پرنیان سوزن .

    سوزنی .

    سیه بهار
    بهار سبزه . بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت سبز مایل به کبودی و سیاهی بیرون می آید آنرا سیه بهار گویند. (غیاث اللغات ). ترکیب قلب است به معنی بهار به افراط. (آنندراج ). بهاری که بارندگی در آن زیاده از اندازه باشد. (ناظم الاطباء):
    هزار رنگ ز گلزار در کنار من است
    جنون کجاست که جوش سیه بهار من است .

    حضرت شیخ (از آنندراج ).

    سیه دولان
    دهی است جزء دهستان آلان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب . دارای 405 تن سکنه . آب آن از رودخانه چاکی چای و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    سینه درد
    دردی که بر سینه عارض شود و معمولاً این درد یک عارضه ثانوی از ناخوشیهای اعضای داخل قفسه صدری (از قبیل انساج مختلف قلب یا ریتین یا قصبةالریه یا مری یا نایژه هاو یا پرده حاجز) است . درد سینه . (فرهنگ فارسی معین ).
  • از نظر پزشکی معمولاً درد شدید روی قلب در موقع حمله آنژین سینه را بنام درد سینه مینامند. (فرهنگ فارسی معین ).
  • سینه گشادن
    کنایه از قوت نمودن . (انجمن آرا).
  • کنایه از شاد شدن . (آنندراج ) (بهار عجم ). کنایه از خوشوقت شدن و خوشحال گردیدن . (برهان ).
  • بی حجاب گشتن . (آنندراج ) (بهار عجم ).
  • تفاخر کردن . فخر نمودن . (فرهنگ فارسی معین ).
  • سیورسات
    سورسات . (ناظم الاطباء). مجموع غله و خوراک لشکریان و علوفه اسبها و دیگر حیوانات . آذوقه لشکریان و سپاهیان یا پادشاهی یا امیری . (یادداشت بخط مولف ). خواربار و زاد و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکریان یا موکب خان گرد آورند.
  • زاد. توشه . (فرهنگ فارسی معین ).
  • سیه دیده
    مرادف سیاه چشم و سیه چشم . (آنندراج ):
    درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین
    سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.

    فرخی .

    سینه ریز
    رشته یا طوقی به جواهر یا سکه های زر که زنان آویزند و تا سینه ممتد باشد. گردن بندی فراخ که بر روی سینه افتد و بر آن جواهر و زینتهای دیگر آویخته است . (یادداشت بخط مولف ).
    سینه گشاده
    مرادف سینه باز. (آنندراج ) (بهارعجم ). رجوع به سینه گشادن شود.
    سیورغال
    انعام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به ارباب استحقاق بخشد. (ناظم الاطباء). مدد معاش و این لفظ ترکی است . (آنندراج ). عواید زمین که بجای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند. ج ، سیورغالات . (فرهنگ فارسی معین ): سیورغالات سید مرحوم را به ایشان عنایت فرمود. (مجالس المومنین قاضی نوراللّه شوشتری ).
    سیه پوش
    مخفف سیاه پوش که شب گرد، عسس ، میربازار، میرشب و چاوش باشد. (برهان ) (آنندراج ). چاوش که در پیش شاهان دورباش میگوید، زیرا که این جماعت در قدیم سیاه می پوشیدند تا در نظر مهیب نمایند. (فرهنگ رشیدی ):
    بر تخت من تاختندی سوار
    سیه پوش و نیزه وران صدهزار.

    فردوسی .

    سیه رو
    بدکار. بدعمل . بی آبرو.
  • شرمنده . خجل . سیه روی . رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء):
    گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد
    زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر.

    ناصرخسرو.

  • سینه ریش
    کسی که سینه اش ریش بود. کسی که به بیماری سینه دچار است .
  • غمگین . دردمند. (ناظم الاطباء).
  • سینه گشودن
    مرادف سینه گشادن . (آنندراج ) (بهار عجم ). رجوع به سینه گشادن شود.
    سیورغامیشی
    به مغولی به معنی نوازش وتلطف . (آنندراج ). خیرخواهی . تلطف . عنایت . توجه . (ناظم الاطباء). التفات کردن . عنایت فرمودن . (فرهنگ فارسی معین ): چون پسر را دیده است که با سیورغامیشی از حضرت با تو املاک و اسباب پدرش بدو مفوض فرموده اند. (جهانگشای جوینی ). و هرکه در خدمت او بودند از ملوک و... بعنایت او مخصوص شدند و سیورغامیشی یافتند. (جهانگشای جوینی ). از راه مرحمت و سیورغامیشی فرمودند که آنچه پیش از این هر کس تقریر کرده و نوشته . (جامع التواریخ ). هولاکوخان او را [ حسام الدین را ]بسیار عاطفت و سیورغامیشی فرمود. (جامع التواریخ ).