سرشکسته
که سر او شکسته باشد.
خجل . شرمسار:
دهی که با شکرش قند اگر کند دعوی
به سرشکسته کشندش به کوچه و برزن .
نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
سفسطه
مغالطه کردن برای وارونه نشان دادن حقایق .
سرشکن
تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی .
سرلشکر
رئیس فوج . (آنندراج ). سپهبد. سپهسالار.(صحاح الفرس ): و یک هزار سوار مردان معروف همه اصفهبدان و سراهنگان سرلشکر جدا کرد. (فارسنامه ابن البلخی ). و سرلشکر عرب سعد بوده و سپهسالارشان یکی بود نام او جریربن عبداللّه البجلی . (فارسنامه ابن البلخی ص 112).
مهتر. رئیس:
غیر پیر استاد و سرلشکر مباد
پیر گردون نی ولی پیر رشاد.
مولوی .
سفسطی
سو ـ فسطایی ،منسوب به سفسطه ، آن که سفسطه کند (پیرو مکتب سوفسطایی ).
سرابیل
ج سَربال ؛ جامه ، پوشاک .
سرشکن کردن
تقسیم کردن وجهی یا جنسی بین افراد.
تقسیم کردن باری اضافی را بر بار ستوران:
این قدر داغ بر دلم مگذار
سرشکن بر تمام اعضا کن .
اسماعیل ایما (از بهار عجم ).
سرازیر شدن
1 ـ رو به پایین رفتن . 2 ـ سرنگون گشتن .
سرچرخی
مالیاتی که بابت چاه وصول شود.
سرناد
نوعی ترانه و آواز عاشقانه که هنگام شب در بیرون خانه محبوبی جهت اظهار عشق و علاقه قلبی خوانده شود.
سفله
1 ـ پست ، فرومایه . 2 ـ بدسرشت . ج . سفلگان .
سرشو(ی )
3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
Jasjoo updating...
|
|
جس جو در حال به روز رسانی می باشد
متاسفانه در حال حاضر این بخش قابل دسترسی نیست.
سرخابی
1 ـ مربوط به سرخاب . 2 ـ رنگ سرخ مایل به بنفش که از ترکیب مساوی رنگ های قرمز و آبی ساخته می شود. 3 ـ صورتی مایل به قرمز.
سرصفحه
آن چه بر بالای صفحه و جدا از متن صفحه نوشته شده است .
کلیه حقوق این سایت متعلق به آکادمی فرهنگی مولانا است و استفاده غیر قانونی از
محتوای موجود پیگرد قانونی خواهد داشت.
© Copyright ©2024 molanaacademy.com All Rights Reserved. Powered by targan.ir Version 5.21.138®
| | |