جستجو

زاکون
بمعنی قانون و ماخوذ از روسی است . رجوع به ناظم الاطباء شود.
زال بیگ گرجی
از معتبران طبقه گرجیه و طرفدار سلطان حیدرمیرزا (فرزند سوم شاه طهماسب ) بود خواهر وی از همسران شاه طهماسب و مادر فرزند هفتم وی ، امام قلی میرزا و او خود حمامی خاص شاه بود. مولف تاریخ عالم آراآرد: زال بیک گرجی که از اعیان آن طائفه و همشیره اش در سلک پردگیان سرادق سلطنت منسلک و والده یک دو تن از شاهزادگان عالی منزلت از غلاة سلطان حیدریان بود همیشه در سر حمام خدمت شاه جنت مکان میکرد. در روزی که قرار یافته بود که آن حضرت بحمام تشریف برد اسماعیل میرزائیان اتفاق نمودند که زال بیک از جمله حرام نمکان است و ما صوفیان دولتخواه را اعتماد بجانب او نیست ... و در روزی که نواب جنت مکان به حمام میرفتند حسینعلی از خلفای روملو و امیر اصلان ... با پنجهزار کس ازصوفیان و طائفه روملو و غیر ذلک بقصد ممانعت زال بیک با اسلحه و یراق... جمع آمدند و جماعت گرجی و استاجلو و اتباع ایشان نیز با چهار پنج هزار نفر... حمایت زال بیک را پیشنهاد همت ساختند... نواب جنت مکانی از این مقدمات واقف گشته مصلحت در اغماض عین دانسته زال بیگ را طلب نموده که بطریق معهود به حمام آمده بخدمت مرجوعه مشغول باشد آن طبقه مجال دم زدن نیافته بقدرخجلت زده گشته متفرق شدند. (تاریخ عالم آرای عباسی ج 1 ص 120). و رجوع به ص 134 و ص 196 از آن کتاب شود.
زالمان
پروفسور کارلوس زالمان مستشرق شهیر روسی درقرن 19 است . وی در 1887 م . کتاب معیار جمالی تالیف شمس الدین محمد فخری را بطبع رسانید و در «متفرقات آسیائی » مقاله ای بعنوان «مختصری در باب طبع معیار جمالی » نوشت و در 1895 م . کتاب لغت شاهنامه تالیف شیخ عبدالقادر بغدادی را چاپ کرد و نیز دستور زبان فارسی را با دستیاری ژوکوفسکی بزبان آلمانی تالیف نمود.
زامار
زامور را زامار نیز خوانند. (نزهت نامه علائی نسخه خطی کتابخانه مجلس ). و رجوع به زامور شود.
زامن
شدید. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
زال پاشا
پدر محمدپاشاحاکم عادلجوز از امرای عثمانی معاصر شاه عباس اول است . رجوع به تاریخ عالم آرای عباسی ص 664 و 783 شود.
زال مداین
پیر زنی که خانه مجاور ایوان داشت و با همه ابرام انوشیروان نفروخت و انوشیروان به ستم از وی نستد و کجی و قناسیی در کاخ راه یافت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفنامه منیری ):
نه زال مدائن کم از پیرزن کوفه
نه حجره تنگ این کمتر ز تنور آن .

خاقانی .

زاماسب
زاماسب فرزند پیروز (فیروز) و برادر قباد (کواذ) شاهنشاه ساسانی معاصرنهضت مزدک ، وی پس از آنکه برادرش (قباد) در نتیجه توطئه ای خلع گردید چندی پادشاه ایران بود. اما قباد از زندان گریخت و بدربارهپطالیان (هفتالیان ) پناه برد و با ایشان پیمانی بست و لشکری بکمک گرفت و به ایران بازگشت و تقریباً بی جنگ دوباره بسلطنت رسید و برادر خود زاماسب را خلع کرد. (از ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 373 و 374). و هم در آن کتاب آمده است : در هیچ یک از منابع ما ذکری ازاوضاع زمان زاماسب (ژاماسب ) نیست شورش ارامنه و طغیانهای دیگر که قبل از زاماسب شروع شده در عهد او دوام داشت و سرکوبی شورشیان پس از خلع زاماسب واقع گردید. ژاماسب که بعدل و رافت مشهور است نمایشی از فعالیت و نیروی خویش نداد و چون حامیان غیور برای خود ندید بهتر دانست که استعفا دهد و تاج و تخت را به برادر واگذارد. مندرجات تواریخ راجع به سرانجام وی فوقالعاده متفاوت و مختلف است فقط یکی از مورخان گوید که کواذ ژاماسب را هلاک کرد.
پروکوپیوس مدعی است که او را کور کرده اند و نام او را ولاش مینویسند. در این جا ژاماسب را با ولاش که قبل از کواذ (قباد) صاحب تاج و تخت بود و او را نابینا کردند، اشتباه کرده است . بنا به روایت اُتوکیوس ژاماسب نفی بلد شد. دینوری ، ثعالبی و فردوسی گویند که کواذ (قباد) ژاماسب را بخشیده از کیفر دادن او صرف نظر کرد. آگاثیباس هم که از منابع درجه اول این عهد محسوب است همین روایت را دارد. (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 374 و 375). و در ذیل ص 318 آن کتاب آمده : پرو کوپیوس ولاش و ژاماسب (زاماسب ) پسر پیروز را با هم اشتباه نموده و کواذ را جانشین بلافصل پیروز دانسته است - انتهی . و رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی ،حبیب السیر ج 1 ص 239 و 240 و ایران از آغاز تا قبل از اسلام ترجمه دکتر معین ص 304 و جاماسب در این لغت نامه شود.
زامنهوف
لازاروس لودویک (1859 - 1917). مخترع لغت اسپرانتو، از یهودیان لهستان بوده و در ورشو متولد شده وپیشه وی ساختن عینک بوده است . (از الموسوعة العربیه ). در فرهنگ اعلام وبستر وی کحال و لغت شناسی روسی که در ورشو به کار کحالی اشتغال داشته معرفی شده است .
زاکیات
جمع زاکیة. رجوع به زاکی و زاکیة شود.
زال مستحاضه
زال عقیم است که کنایه از دنیا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ):
ای زال مستحاضه که آبستنی به شر
زان خوش عذار غنچه عذرا چه خواستی .

خاقانی .

زاماسب قاضی
ژاماسب . یکی از قضات دوره ساسانی است که نامشان در کتاب ماذیگان هزار دادستان (گزارش هزار فتوای قضائی ) آمده است . (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 76). و رجوع به جاماسب شود.
زاموا
نامی است که آشوریان بر شهر زور (ولایت طائفه لولوبی ) گذارده اند. (از تاریخ کرد رشید یاسمی ص 46). و در ص 50 از همان کتاب آمده : پارسوا و نمری در سال 828 ق. م . مجدداً بدست آشوریان مفتوح گردید و در تمام این مدت که ذکر شد ولایت شهر زور (زاموا) در تصرف آشوریان بود. و رجوع به ص 49 همان کتاب شود.
زالخان جلایر
برادر یوسف علیخان جلایر از امرای عهد افشاریه اند و شاهرخ شاه فرزند رضاقلی میرزا در اثر توطئه این دو (به اتفاق چندین تن ازروسای قبائل ) پس از خلع و نابینا شدن بار دیگر بسلطنت رسید. این داستان بطور اجمال بدین گونه بوجود آمده است : در اوائل سال 1163 ه' . ق. شاهرخ شاه که مورد رنجش چند تن از امراء شده بود نابینا و مخلوع گردید و بجای او میرسید محمد متولی و شاه سلیمان ثانی به سلطنت برگزیده شدند. همسر شاهرخشاه نامه هائی تحریک آمیز به یوسف علیخان جلائر برادر زالخان جلائر و چند تن دیگر از خوانین نوشت و آنان را به انتقام گرفتن و شستن ننگ و عار از دامان ایلات غیرتمند تشویق کرد و نابینا شدن شاهرخ از آنان پنهان داشت . زالخان و یوسف علیخان با جمعی دیگر متفق شدند و بحمایت شاه برخاستند و نوکرانی (افراد ایل جلایر) را که برای سان دیدن (شاه سلیمان ) آورده بودند دو دو سه سه از دروازه های چهارباغ داخل کرده و شاه سلیمان ثانی را از خلوت بیرون کشیدند و کور کردند و شاهرخ را که بر خلاف نوشته همسرش نابینا بود دوباره بر سریر سلطنت نشانیدند. (ملخص ازمجمل التواریخ گلستانه صص 53 - 55 و ص 64، 65، 330).
زالمن
رجوع به زالمان شود.
زاماسپ
رجوع به زاماسب و جاماسب شود.
زامور
نوعی ماهی است . مولف نزهت نامه علائی آرد: آن را زامور و زامار خوانند و صیاد آن را سخت مبارک دارد وبدیدارش ملاح فال گیرد... و باشد که ماهی بزرگ بیایدتا کشتی بشکند و مردم بخورد. این زامور در گوش او شود و همی جمبد تا آن ماهی بزرگ از درد ستوه شده و سنگی بزرگ یا درختی طلبد و سر بر آن میزند تا بمیرد پس زامور از گوشش بیرون آید. (نزهت نامه علائی نسخه خطی مجلس شورای ملی ). دمیری آرد: ماهی کوچکی است که مانوس بصدای مردم است و از این رو همراه کشتیها میرود و هرگاه یکی از ماهی های بزرگ دریا را بیند که قصد دارد بکشتی حمله کند، زامور در گوش او میرود و بشدت خود را حرکت میدهد تا آن ماهی بزرگ را وادار کند که بساحل رود و سر خود را از شدت ناراحتی آن قدر بر سنگ زند تا بمیرد. سرنشینان کشتیها این حیوان را دوست میدارند و با او بمهربانی رفتار میکنند تا به کمک او اززیان ماهی های خطرناک محفوظ بمانند و هرگاه در تور مخصوص ماهی گیری زامور دیده شود تمام ماهی های صیدشده را بخاطر آن آزاد میسازند. (از حیوة الحیوان دمیری ).
بستانی آرد: زامور همان ماهی دیدبان است که از نوع ماهی نوکراتس است . این ماهی دوکی شکل و دارای فلسهائی ریز و منظم است و یک پر روی دم و چند پر بطور متفرق روی پشت دارد و دارای سر پهن و دندانهای نازک چسبیده به فک و سقف دهان است . ماهی نوکراتس چهار نوع و مشهورترین انواع آن نوکراتس دوکتور است . طول ماهی دیدبان (زامور) نزدیک یک قدم و رنگ آن سیاه و سفید وپشت آن کبود است و 5 حلقه کبودرنگ، گرد پیکرش دیده میشود و دارای گوشتی لذیذ است . زامور مسافت درازی با کشتیهای مسافربری میرود و از فضول غذاهای اهل کشتی تغذی میکند و گویا به همین دلیل است که این ماهی و همچنین سگ آبی که در دریای بحرالروم (مدیترانه ) و اطلس موجود است تا سواحل آمریکا و مناطق حاره دنبال کشتیها میروند. قدما این ماهی را مقدس میشمرده و آن رابفال نیک میگرفته و معتقد بوده اند که بدلیل دوستیش با بشر وظیفه دلالت و راهنمائی کشتیها را در راه های پرمخاطره بعهده میگیرد. نوعی از این ماهی که در سواحل آمریکا یافت میشود نوکراتس نوقورانسس نامیده میشودو دارای 4 حلقه متقاطع است . (از دائرة المعارف بستانی ، دیدبان و زامور). و رجوع به نوکراتس در لغت نامه شود.
زاکیةالدین عنایت شاه
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی زاکیةالدین عنایت شاه در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
زالخان خشتی
از خانها و امرای فارس در اواخر عهد زندیه است . رجوع به ذیل زین العابدین کوهمره ای بر مجمل التواریخ ص 286 چ مدرس رضوی شود.
زال مو سیه
بمعنی زال مستحاضه است که کنایه از دنیا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
  • کنایه از فلک است . (آنندراج ).
  • ساز چنگ را نیز گویند و آن سازی است مشهور که بیشتر زنان نوازند. (برهان قاطع).