جستجو

زال زر
نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند. (شرفنامه منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه سپیدی موی بسیم شبیه بود... و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند. (آنندراج ). مولف تاریخ سیستان آرد: زرنگ بدان گفتندی [ سیستان ] را که بیشتر آبادانی و رودها و کشت زارها زال زر ساخت چنانکه زالقالعتیق گویند اندر پیش زره و زالقالحدیث که معرب کرده اند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندی زیرا که موی او راست به زر کشیده مانستی :
همی پور را زال زر خواند سام
چو دستان ورا کرد سیمرغ نام .

فردوسی .

زالو انداختن
بمکیدن واداشتن زالو خون تن را.
زامبیز
رجوع به زامبز شود. سابور و زامحان نیز ضبط شده است . رجوع به مختصر کتاب بلدان ابن فقیه چ لندن ص 202 شود.
زاقی
فریاد و بانگکننده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
  • (اِ) خروس . (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به زواقی شود.
  • زال سپیدابرو
    کنایت از دنیا است:
    از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
    این زال سپیدابرو وین مام سیه پستان .

    خاقانی .

    زامجان
    از رساتیق (روستاها).
    زال سپیدرو
    کنایه از دنیا است . (آنندراج ). بمعنی زال رعنا است که دنیا باشد. (برهان قاطع).
  • کنایه از بی مهرو بی شفقت باشد. (آنندراج ). رجوع به ماده قبل شود.
  • زالوقوس
    از حکمای قدیم یونان و متولد در حدود 700 ق. م . است برخی وی را بخطا شاگرد فیثاغورث دانسته اند در صورتی که او خود یک قرن قبل از فیثاغورث میزیسته است . برخی معتقدند وی برای مردم لوکر مجموعه قوانینی وضع کرد و در آن قانون ، کیفر زانی آن قرار داد که چشمانش را ازحدقه بیرون آورند. اتفاقاً فرزند وی مرتکب زنا شد وزالوقوس خواست تا قانون خود را در مورد وی اجرا کندو چون مردم شفاعت کردند وی یک چشم فرزند و یک چشم خود را بیرون آورد تا سنت خود را به این طریق عملی سازد. دیباچه کتاب قوانین زالوقس را دیودورس وستوبیوس در دست داشته و حفظ کرده اند. (از دائرة المعارف بستانی ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و لاروس کبیر شود.
    زامح
    دمل است و فعل آن یافت نشده است مانند کاهل و غارب . (از اقرب الموارد). دنبل ، اسم است مانند کاهل . (آنندراج ).
    زاکاتکاس
    یکی از ولایات جمهوری مکزیک و محل مهم استخراج نقره است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
    زاگ سرخ
    آن را برومی قلقند گویند. (برهان قاطع). و رجوع به زاج احمر و زاج سرخ شود.
    زال سرسپید سیه دل
    کنایه از دنیا و مردم بی مهر و شفقت باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ):
    این سرسپید زال سیه دل طلاق ده
    اینک ببین معاینه فرزند شوهرش .

    خاقانی .

    زامحان
    لغتی است در زامجان و از رساتیق سابور. رجوع به مختصر البلدان ابن فقیه ص 202 و زامجان شود.
    زاکان
    قریه ای است به قزوین و آن عامیانه و مخفف زاجکان است . و در دواوین زاجکان نویسند و در این قریه معدن زاج باشد و عبیدزاکانی شاعر از همین قریه است . مولف آنندراج آرد: قصبه ای است از توابع شهر قزوین و اصل آن زاجکان است که کان زاج سیاه بسیار دارد. (آنندراج ). مرحوم ناظم الاطباء آرد: جائی است در نزدیکی شهر قزوین . (ناظم الاطباء). در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است : دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین . واقع در 15کیلومتری شمال باختری قزوین و 5کیلومتری جاده در منطقه ای معتدل . سکنه آن 170 تن ، از طائفه چگینی اند و بزبان کردی و فارسی تکلم میکنند. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه خرمن سوخته تامین میشود و محصول آن غلات ، یونجه و جالیز است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ گزیده ، ترجمه تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 264 و زاکان و زاکانیان شود.
    زال عقیم
    بمعنی زال سفیدرو است که کنایه از دنیا و ملک دنیا باشد. (برهان قاطع).
    زالوکه
    غلوله کمان گروهه که از گل سازند و آن را زالوک نیز گویند، غالوک نیزدیده شده و اصح است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
    زامخ
    شامخ . بلند. (اقرب الموارد).
  • مجازاً متکبر و گردنکش . (ناظم الاطباء).
  • مجازاً، کوه بلند. (ناظم الاطباء).
  • پیمانه پر و کامل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • زاکانی
    عبیداللّه ملقب به نظام الدین از صاحبان صدور خاندان بنی زاکان قزوین است و اشعار خوب دارد و رسائل بی نظیر. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 846). مرحوم اقبال در مقدمه دیوان عبید نویسد: از شرح حال و وقائع زندگانی عبید زاکانی بدبختانه اطلاع مفصل و مشبعی در دست نیست . اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمداللّه مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود تالیف شده در 892 ه' . ق. در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او بدست داده و مولف ریاض العلماء هرچند در باب عصر عبید دچار اشتباه عظیمی شده باز معلومات گرانبهای دیگری در باب بعضی از تالیفات او ذکر کرده است . معلومات دیگری نیز از اشعار و مولفات عبید بدست می آید. از مختصری که مولف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته مطالب ذیل استنباط میشود: 1 - اینکه او از جمله صدوروزراء بوده ولی در هیچ منبعی بدان اشاره نشده است .
    2 - لقب این شاعر نظام الدین بوده . در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمه هائی که بر آن نوشته اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کرده اند.
    3 - نام شخصی شاعر عبیداللّه و عبید تخلص شعری او است . خود اونیز در تخلص یکی از غزلهای خود میگوید:
    گر کنی با دیگران جور و جفا
    با عبیداللّه زاکانی مکن .
    4 - عبید در هنگام تالیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگاوست به اشعار خوب و رسائل بی نظیر خود شهرت داشته است . در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی وذکر تالیفی از او بنام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست . وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال 772 دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را در ذیل وقایع سال 771 آورده است . امر مسلم این که عبید تا اواخر سال 768 ه' . ق. هنوز حیات داشته است .... و بنحو قطع و یقین وفات او بین سنوات 768 و 769 و 772 رخ داده است .
    عبید در تالیفات خود چندین تن از پادشاهان و معاصرین خود را مانندخواجه علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس و شاه شجاع مظفری را یاد کرده است . وی از نوابغ بزرگان ایران و وجودی تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر است واز تالیفاتی که از او باقیست معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان بزبان هزل و طیبت بوده است . مجموع اشعار جدی که از او باقی است و در کلیات بطبع رسیده است از 3000 بیت تجاوز نمی کنند. (ملخص از مقدمه کلیات عبید بقلم مرحوم اقبال ).
    زالفا
    ملکه باستانی مصر است و در عهد او فراعنه بر مصر دست یافتند. زالفا دخترعمه حوریا نخستین ملکه مصر و از فرزندان نوح است . پدر حوریا: طوطیس بن مالیا همان کس است که چون بر ابراهیم خلیل وارد شد کنیزک خود هاجر را به ساره همسر ابراهیم هدیه کرد. (از معجم البلدان ، مصر).
    زالة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی زالة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.