جستجو

ذاقنه
موضعی است .
ذات ذرو
رجوع بذرو شود.
ذات عروس
از جمله مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالابرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
ذات معجمة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذات معجمة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذاذی
نباتی است با خوشه دراز (جاء علی النسب ، ای بیاء مشدّده و لیس بِنسب ). رجوع به دادی شود.
ذاقه
در مراصدالاطلاع چ طهران آمده است : موضع فی الشعر. لکن ظاهراً غلط از کاتب است و اصل آن همچنانکه در معجم البلدان مضبوط است ذاقنه است .
ذات رایة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذات رایة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذات عشاء
شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
ذات مغول
فرس ذات مغول ; اسپ پیشی گیرنده .
ذاذیخ
قریه ای است از اعمال حلب نزدیک سرمین .و بدانجا سیف الدوله را با یونس مونسی وقعه ای است .
ذاقی
رجوع به ذافنی ... شود.
ذات رجل
موضعی است به دیار عرب . مثقب عبدی گوید:
مررن علی شراف فذات رجل
و نکبن الذرانح بالیمین .

(معجم البلدان ).

ذات عقد
پرگره .
ذات منسم
صاحب سَپل . نرم پای . ج ، ذوات المنسم . چون شتر و فیل و شترمرغ .
ذار
مانند دار، مزید موخر بعض امکنه است : وذار. ویذار. اسفیذار.
ذاقی اسکندری
رجوع به ذافنی شود.
ذات رفرف
وادیئی است بنی سلیم را. (معجم البلدان یاقوت ).
ذات عوار
آهمند. معیوب . فاسد.
ذات منور
یقال بغاه اللّه ذات منور; ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احدٍ. (منتهی الارب ).
ذارع
منسوب به ذرع یعنی ذرع ثیاب و ارض . (سمعانی ).
  • نعت فاعلی از ذرع . شفیع. شافع. خواهشگر.
  • گزکننده . پیماینده به گز.
  • (اِخ ) اولاد ذارع یا اولاد ذراع ; کلاب و حِمْیِر و بجای آن اولاد وازع نیز گویند با واو و زاء اخت الراء.