جستجو

درس خوانده
تحصیل کرده ، باسواد، با شعور و فهمیده .
داعیه
سبب ، موجب . ج . دواعی .
در جوال کردن
فریب دادن .
درستکار
استوار کار. (ناظم الاطباء). حکیم . (السامی ) (مهذب الاسماء). حکمة. (دهار). آنکه کارهایش براستی و درستی انجام گیرد. درست کردار.
  • امین . (ناظم الاطباء). معتمد.
  • در خانه
    1 ـ دربار پادشاهی ، سرای سلطنتی . 2 ـ دارالحکومه ، استانداری (قاجاریه ). 3 ـ جایی که آدمی در آن سکنی کند؛ منزل . 4 ـ دولت ، درب خانه .
    درشکه
    گردون چهار چرخه ای که جلو آن باز و سقف اطاق وی را می توان بلند کرد و برافراخت و یا تا کرد و خوابانید. (ناظم الاطباء). ماخوذ از کلمه «دروژکی » روسی ، اصلاً نام وسیله نقلیه کوچک و سبکی در روسیه ، دارای دو یا چهار چرخ است که بوسیله اسب کشیده میشد. این نام در روسیه و ممالک اروپا و ایران به وسایط مشابه نیز اطلاق شده است . فایتون . (از دایرةالمعارف فارسی ).
    داهیه
    زیرک ، باهوش .
    در دم
    بی درنگ ، همان دم ، در زمان ، فوراً.
    درشکه چی
    (از: درشکه روسی + چی ترکی ) آنکه درشکه را راهبری کند. راننده درشکه . و رجوع به درشکه شود.
    دست باز داشتن
    رها کردن ، دست برداشتن .
    داغلمه
    نک داغمه .
    دست باز کردن
    ( ~ کَ دَ) رها کردن آن چیز.
    دافعه
    دفع کننده ، برطرف کننده .
    دایب
    عادت ، خو.
    در سرآمدن
    1 ـ سقوط کردن . 2 ـ دچار دردسر شدن .
    دست به آب
    قضای حاجت ، عمل دفع .
    داقو
    1 ـ تیر بی پر. 2 ـ بالاپوش ؛ کینک ، یاپونچی .
    دالامب و دولومب
    = دامبول . دیمبول : صدای ناشی از نواختن سازهای موسیقی .
    دایرة المعارف
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دایرة المعارف در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    در غلبکن
    دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باشند، و معنی اول بهتر است چه غلبکن به معنی پنجره است . (از برهان ). دری را گویند که پیش او پنجره باشد، چه غلبکن به معنی پنجره آمده . (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). دری باشدمانند جعفری یا پنجره که هر که در آن باشد بنماید. (شرفنامه منیری ). دری را گویند که پیش آن پنجره باشد مانند جعفری . (از آنندراج ). در غلبکن و در غلبکین ،هر دو که در برهان آمده است غلط است و غلبکین به ضم غین و فتح باء و کاف تازی صحیح است ، و «در» هم به معنی باب جزء کلمه نیست . شاعر گفته «غلبکن در چه باز یا چه فراز». امروز می گویند قبایم غُلْبَکَن شده یعنی به میخ و مانند آن گرفته و مثلثی که یک ضلع آن هنوز بر جامه چسبیده است کنده شده ، و «غلبکن در» در شعرشاعر به معنی در مشبک است . (یادداشت مرحوم دهخدا).