تیغآورد
آورده تیغ. محصول جنگ.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). غنیمت جنگی:
در جهان امروز بردابرد تست
دولت و اقبال تیغآورد تست .
ظهیر فاریابی (یادداشت ایضاً).
تیغزنان
در حالت تیغ زدن . در حال جنگ و ستیز با شمشیر.
در حال شعاع افکندن . در حالت پرتوافشانی:
من شده فارغ که ز راه سحر
تیغزنان صبح درآمد ز در .
نظامی .
تیزی
تیز بودن . تند بودن . مقابل کندی . (فرهنگ فارسی معین ). ... معنی دیگر، که در مقابل کندی باشد خود ظاهر است . (برهان ). مقابل کندی چون تیزی تیر و تیغ و جز آن و سرشار از صفات اوست و با لفظ دادن و داشتن مستعمل ... (آنندراج ). ... تندی و برندگی . (ناظم الاطباء). غرار. برندگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
تیزی شمشیر دارد و روش مار
کالبد عاشقان و گونه بیمار.
؟ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیساندیه
گاستون . هوانورد و دانشمند فرانسوی (1843-1899 م .) و اولین کسی است که هواپیمای قابل پرواز وهدایت با موتور الکتریک را اختراع کرد. (از لاروس ).
تیشتر
در اوستا تیشتریه یکی از ایزدان مزدیسنا و نگهبان باران است . رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 58 و تشتر و تیر در همین لغت نامه شود.
تیغات
دهی از دهستان پسکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 611 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تیغ سیم
شمشیری از نقره . و به مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است:
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید.
خاقانی .
تیزیاب
که بسرعت درک کند. سریعالانتقال . اوذعی . المعی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
ناوک وهم بر نشانه غیب
خاطر تیزیاب من رانده ست .
خاقانی (یادداشت ایضاً).
تیسبه
معشوقه پیرام . رجوع به پیرام شود.
تیشه
از ریشه تش به معنی ... تبر... پهلوی تیشک
و تِش
... طبری تاشَه
... (حاشیه برهان چ معین ). افزار آهنی نجاران . (فرهنگ فارسی معین ). افزاری که مرکب اسب از قطعه ای آهنین برنده و از دسته که بدان چوب را می برند و می شکافند. و تبر. (ناظم الاطباء). افزار آهنین که نجاران ... دارند و... در عرف هند بسولا خوانند. سرش از پیش افکنده می باشد و از قفا بطور حلقه سوراخدار بود که دسته چوب در آن استوار کنند... (آنندراج ):
برگیر کلند
و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی ، خارزنی گرد بیابان .
خجسته .
تیغار
تغار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظرف آب . (ناظم الاطباء). الاجانة و یاها زائدة. ج ، تیاغیر. (اقرب الموارد). رجوع به اجانة شود.
تیغ شدن
روبرو شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). کنایه از روبرو شدن . (ناظم الاطباء). کنایه از روبرو شدن و جواب دادن . حریف شدن و طرف گشتن . (آنندراج ):
تواند دل به جنگ غمزه شدتیغ
گرش از زخم خفتانی نبخشی .
ظهوری (از آنندراج ).
تیزیانو
تیچیانو. رجوع به تیچیانو شود.
تیسر
آسان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آسان شدن کاری . (از اقرب الموارد): نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل تیسر کرد... واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208). رجوع به تیسیر شود.
سرد گردیدن روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آماده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آماده شدن جنگ را. (از اقرب الموارد).
تیشه دار
در اصطلاح بنایان بنائی که گل و بوته از آجر برآرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیغال
آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ ) «خای » نقطه دار هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). آشیان جانوران . (ناظم الاطباء).
چیزی است دوایی ، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوته خار می سازد و در آن حلاوتی به اندک عفوصتی هست و به عربی سکرالعشر خوانند و بعضی گویند سکرالعشر صمغی است که از درخت عشر برمی آید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شکرالعشر به فارسی شکرک کوهی است . (از الفاظ الادویة). گیاهی که به درون ، شکر تیغال دارد و در درکه آن را تیغ قندک گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیغفعل
چون شمشیر بران و قاطع:
تا دیدم آن دوات پر از کلک تیغفعل
زرادگاه رستم دستان شناسمش .
خاقانی .
تیزی
تیز بودن . تند بودن . مقابل کندی . (فرهنگ فارسی معین ). ... معنی دیگر، که در مقابل کندی باشد خود ظاهر است . (برهان ). مقابل کندی چون تیزی تیر و تیغ و جز آن و سرشار از صفات اوست و با لفظ دادن و داشتن مستعمل ... (آنندراج ). ... تندی و برندگی . (ناظم الاطباء). غرار. برندگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
تیزی شمشیر دارد و روش مار
کالبد عاشقان و گونه بیمار.
؟ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیسران
اوژن . دانشمند کشاورزی فرانسه (1830-1925 م .) است و در تکامل تعلیمات کشاورزی نقش موثری داشت . (از لاروس ).
تیشه داری
فعل تیشه دار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).