جستجو

بابیلون
رجوع به بابل ، بابلستان شود.
باتر
نام مردی مجهول . (برهان ) (شرفنامه منیری ). نام پهلوانی مبارز است . (شعوری ).
باتنه
محلی در حدود نصیبین : تراژان از دو سمت بنای تعرض را گذارد. اول از صفحه ای که معروف به آن ته می سیا، و بین فرات و رود خابور واقع بود و دوم از طرف باتنه و نصیبین . (ایران باستان ج 3 ص 2479).
باتیلد
(سنت ) ملکه فرانسه . وی با کلویس دوم ازدواج کرد و در دوران کودکی فرزندانش کلویس سوم و شیدریک دوم و تیِری حکومت داشت و در سال 680 م . در صومعه شهر شل درگذشت . ذکران وی در 30 ژانویه است .
باتیله
نام دیگر کوه استو : کوه استو در راه شبانکاره در راست قبله آن بلوک واقع است و بکوه باتیله نیز مشهور است . بلندی آن کوه کمابیش سه فرسنگ بود بر مثال قبه افتاده است مدور، دور آن شانزده فرسنگ و قله آن کوه در اکثر ولایات فارس دیدار دهد و در آن کوه ادویه بسیار است و دره ها بسیار از قله کوه تا دامن کشیده و در دامن کوه همواریست و مار هر روزه بر آن کوه ظاهر میشود و اگر [ اکثر ] اوقات بر آن کوه برف است و مارها عظیم باشد چنانکه مار پنجاه منی و شصت منی تقریباً می یابند. (نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 195).
باجدا
دهی بزرگ میان راس عین و رقة. احمدبن طیب گوید: دیواری دارد. مسلمةبن عبدالملک زمین آنرا بمردی بنام اسیدسلمی به اقطاع داد و او دیواری بر آن بساخت . باغهائی در آنست و چشمه ای که در وسط قریه است آنرا آبیاری کند و مردم از آن چشمه نوشندو باقی آن کشت زارها را مشروب کند و آن نزدیک حصار مسلمةبن عبدالملک است . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
باج ساروق
نام محلی کنار نیشابور و مشهد و مشهد به تربت حیدریه میان سیاه سر و طرق. فاصله آن تا طهران 904900 و تا مشهد 15050 گز است .
باجمیرا
موضعی پائین تکریت . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). پس از فراغت از کار شام عبدالملک جنگ با ابن زبیر را آغاز کرد و در سال 71 ه' . ق. بعراق لشکر کشید، مصعب بن زبیر بمقابله او آمد، عبدالملک نامه ها بسران عراق نوشت تا از دورمصعب پراکنده شدند ولی مصعب که مرد شجاعی بود با عده کمی که داشت در باجمیرا بمقاومت ایستاد تا آنکه بزخم تیرهائی که بر او وارد شده بود از پا درآمد. (تاریخ اسلام فیاض چ دانشگاه طهران 1327 ه' . ق. ص 159).
باجةالغرب
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی باجةالغرب در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
باث
پراکنده و متفرق: ترکهم حاث باث (مکسورتین ); گذاشت ایشان را پراکنده ،و متفرق و در آن دو لغت دیگر هم آمده : ترکهم حوث بوث (مفتوحتین ) و حوثاًبوثاً (منوّنین ). (منتهی الارب ).
باجدائی
ابوالحسین سلامةبن سلیمان بن ایوب بن هارون سلمی باجدائی ، منسوب به باجدا از قرای بغداد است . وی از ابویعلی موصلی و علی بن عبدالحمید غضایری و ابوعروبه حرانی روایت دارد و ابوالحسن بن رزقویه از وی روایت کند. (معجم البلدان ).
باج سبیل
پول ، وجه ، جنس و امثال آن که از کسی با زور و قلدری گیرند. و آن با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
باجناغ
باجناق. شوهر خواهر زن نسبت بشوهر خواهر دیگر. نسبت دو مرد با یکدیگر که هر یک شوهر یکی از دو خواهر باشد. هم پاچه . هم ریش . هم زلف . هم داماد. هم دندان . سِلف .
باجةالقمح
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی باجةالقمح در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
باثر
آبی که ناکنده ظاهر و نمایان باشد.
  • حاسد. (منتهی الارب ).
  • باج دادن
    پرداخت باج .
  • در صفحات لاریجان و مازندران ، اجاره دادن مرتع بحشم داران .
  • در تداول طهران و بعض شهرها،رشوه دادن : ما باج نمیدهیم . ما باج بشغال نمیدهیم .
  • باج ستان
    باج گیرنده . عشار. ساعی . (دستوراللغه ):
    باج ستان ملوک تاج ده انبیا
    کز در او یافت عقل خط امان از عقاب .

    خاقانی .

    باجناغ شدن
    ظام . مظائمة. هم زلف شدن . در نکاح آوردن دو مرد دو خواهر را.
    باجه جی زاده
    عبدالرحمان بک ، پسر سلیم بغدادی ، معروف به باجه جی زاده . رئیس محکمه تجارت بغداد. متوفی در حدود سال 1500 م . از اوست : الفارق بین المخلوق والخالق و آن در تحقیق عقاید مسیحیان است . بر حاشیه آن دو کتابست : یکی الاجوبةالفاخرة عن الاسئلة الفاجرة از امام شهاب الدین احمدبن ادریس المالکی المعروف بالقرافی ، و دیگری هدایةالحیاری من الیهود والنصاری از ابن قیم الجوزیة و در ذیل کتاب ردودی بر بعض مولفات نصاری است و بر حاشیه ذیلی است که بقیه کتاب هدایةالحیاری مذکور آمده است و در مطبعه تقدم بسال 1322 ه' . ق. در 408 و 120 صفحه چاپ شده است . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 507).
    باثع
    اسم فاعل از بثع. رجوع به بثع و باثعه شود.