جستجو

باپ تانه
مصحف باستانه . نام شهری قدیم در بهستان (بغستان ) در بیستون بنا بعقیده راولین سن : بیستون محلی است تقریباً در شش فرسنگی کرمانشاه در سر راهی که بهمدان میرود. اسم این محل را یاقوت بهستان نوشته ولی دیودورِ سیسیلی این محل را بغستان ، یعنی محل خدایان نامیده . (کتاب 2 بند 13 و کتاب 17 بند 110). بنابراین بهستان باید مصحف بغستان باشد. راولین سن گوید (پنج دولت بزرگ دنیای شرق قدیم ج 2 ص 274): ایزیدور خاراکسی ، اسم شهری را که در اینجا واقع بوده ، باپ تانه نوشته و تصور میکرده که سمیرامیس ملکه داستانی آسور در اینجا مجسمه ای داشته . خود راولین سن حدس زده که باپ تانه مصحف باستانه بوده . (ایران باستان ج 2 ص 1568).
باتلاقی
منسوب به باتلاق: اراضی باتلاقی .
باتون
قسمی از مرغهای شکاری . (ناظم الاطباء).
بابونیا
قریه ایست به بغداد. و رجوع به بابون شود.
بابیزان
بابیزَن . کفیل و ضامن و میانجی ، را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). میانجی ، و آنرا بابیذان نیز گویند. بتازیش ضمان [ظ: ضامن ] خوانند. (شرفنامه منیری ) (شعوری ج 1 ص 179).
  • مخفف بادبزن هم هست که بادزن باشد. (برهان ). مخفف بادبیزن است . سعدی فرماید:
    داند شکر که دفع مگس بادبیزن است .

    (از آنندراج ) (از انجمن آرا).

  • باپیر
    رجوع به کورکور شود.
    باتمان
    از بت (بط) بمعنی مرغابی و مان (علامت تشبیه ) مرکب است . وزنه . سنگ ترازو (سنگهای ترازوی قدیم بصورت بَت بوده است ).
  • من . رجوع به باتمن شود.
  • باتون روژ
    بَتن روژ. یکی از شهرهای ممالک متحده آمریکا در ساحل رود میسی سی پی ، دارای 21800 تن جمعیت و مرکز لویزیانا است . این شهر در نیمه اول قرن هیجدهم م . بوسیله فرانسویان ایجاد گردید و در طی جنگ سسسیون (1862م .) بتصرف گروه متحده آمریکا درآمد.
    با بی زبانی ساختن
    خموشی گزیدن .(آنندراج ). کنایه از سکوت ورزیدن و حرف نزدن باشد.
    بات
    لاغر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه بر نتواند خاست از نزاری .
  • منقطع، و منه طلاق بات و بیع بات . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طلاق بات یعنی طلاق بائن که رجعت در آن روا نباشد. و بیع بات ، معامله ای که اختیار فسخ در آن نبود.
  • سخت گول . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احمق.
  • باتمانقلیج
    دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز در 44هزارگزی باختر مرکز بخش و 27هزارگزی خط آهن میانه - مراغه . کوهستانی ، معتدل . سکنه آن 536 تن و آب آن از چشمه و رودخانه است . محصول آن غلات ، حبوبات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    باتونه
    کوزه پر از آب که باتوته و بابوته نیز گفته اند. (ناظم الاطباء). بالادر. (جهانگیری ) (شعوری ).
    بابیزن
    بمعنی بابیزان است که ضامن و کفیل باشد. (برهان ) (شعوری ) (مجمعالفرس ). بابزن و سیخ کباب . (ناظم الاطباء). رجوع به بابیزان شود.
    باتا
    نام یکی از دو کودک روستائی که از دسیسه اونک خان بر قتل چنگیزخان آگاه شد و به اطلاع وی رسانید. صاحب حبیب السیر آرد: اونک خان خاطر بر آن قرار داد که سحرگاهی که چنگیزخان در خواب غفلت باشد بر سرش تازد و مهم او را بر طبق دلخواه حُسّاد بسازد، قضا را در آن روز یکی از امراء صورت آن اندیشه را در خلوتی پیش خاتون خود حکایت میکرد و دو کودک که از رمه شیر آورده بودند و باتا و قیشلیق نام داشتند از بیرون خرگاه آن سخن را شنیده علی الفور متوجه اردوی چنگیزخان گشتند و کماهی حالات را بعرض رسانیدند... در وقت ظلام لیل که هر یک از آن دو خیل بمنزل خویش فرودآمدند... چنگیزخان نام کسانی را که در آن جنگ در ملازمتش بودند بر دفتر نوشته هر یک را منصبی مناسب مقرر فرمود و آن کودک را که خبر قصد اونک خان به وی رسانیده بود ترخان گردانید... و جمیع ترخانیان که در زمان سلاطین چنگیزخانی و خواقین تیمور گورکانی در بلاد ماوراءالنهر و خراسان اقامت داشتند از نسل باتا و قشلیقاند، و نسبت باتا و قشلیق [ به ] تکلبیکوت بن اوزناوت میرسد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 19 و 20).
    باتمانقلیج بالا
    دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکندشهرستان تبریز در 47هزارگزی باختر سراسکند و 32هزارگزی شوسه تبریز - میانه . کوهستانی ، معتدل . سکنه آن 18 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات ، حبوبات ، پنبه است . شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    باتویه
    نام یکی از دو تن که بنابه امر خسروپرویز بدست باذان ، حاکم یمن برای دستگیری حضرت رسول به حجاز گسیل شدند: ... و پرویز [خسروپرویز] به ارتکاب آن سوء ادب [دریدن نامه حضرت رسول (ص )] قانع نگشته نشانی به باذان که از قِبَل او حاکم یمن بود ارسال نمود. مضمون آنکه چنان معلوم شد که شخصی در دیار حجاز دعوی نبوت میکند باید که دو کس را بدان جانب فرستی تا او را گرفته نزد من آورند و باذان بموجب فرموده عمل نموده باتویه و خرخسره را جهت آن مهم بمدینه فرستاد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 374).
    بابه
    بمعنی دوشک و متکا و بالش و امثال آن که با پشم پر کرده باشند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 189). آکنده از پشم . (ناظم الاطباء).
    بابیک
    امیربابیک : آمدن خداوند شاه شمس الدین علی کرت ِ دویم ببندگی مخدوم ملک اسلام خلد ملکه ، جهت آمدن ده هزارسوار بقهستان و هم امیر بابیک و تودکان و آنجا مقام ساختن و از بندگی مخدوم ملک خلد ملکه لشکر طلبیدن وفرستادن لشکر بمصاحبت او و آن ده هزار سوار را از قهستان بیرون کردن هم درین سال . (تاریخ سیستان ص 408).
    باتاب
    مساوی . مشابه . مقابل . (ناظم الاطباء).
    باتمجین
    دهی جزء دهستان حومه بخش مرکز شهرستان قزوین در 15هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و 12هزارگزی راه عمومی . معتدل . سکنه آن 202 تن است . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، گردو و شغل اهالی زراعت ، گلیم و جوراب بافی است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).