جستجو

یثااهوویریو
یکی از ادعیه زردتشتیان . تقسیم اوستا به بیست و یک نسک برای برابر ساختن تقسیمات اوستا با عدد این دعا بوده است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 163).
یاهوا
یهوه . (از دزی ج 2 ص 848). رجوع به یهوه شود.
یبات
این کلمه در برخی از فرهنگها از جمله در رشیدی وبرهان و آنندراج و جهانگیری و شعوری و جز آنها به معنی خراب آمده است . مرحوم دهخدا مولف لغت نامه در یادداشتی نوشته اند: «این کلمه در برهان قاطع به معنی خراب آمده است و یقیناً غلط و مصحف یباب است .» دکتر معین در حاشیه برهان قاطع دو بیت زیر مولوی را بنقل ازجهانگیری و رشیدی به شاهد نقل کرده است:
کدام صبح که عشقت پیاله ای آرد
ز خواب برجهد این خفته بخت گوید هات
طرب که از تو نباشد یبات می گذرد
بیار می که به جان آمدم ز عشق یبات .
و سپس افزوده است که از این بیت معنی منقص و بیهوده استنباط می شود و ظاهراً معنی خراب را از مصحف یباب (عربی ) به همین معنی گرفته اند .
یبنوت
درخت کوکنار. (آنندراج از تاج و موید الفضلاء).
یتفق
افتد. قد یتفق; گاه اتفاق افتد. گاه افتد. (در فارسی چون قید زمان به کار رود). گاه گاه . (یادداشت مولف ).
یثرب
نام مدینه حضرت رسول است . به نام نخستین اقامت کننده در آن یثرب بن قانیة از نژاد سام بن نوح نامیده اند.اما در تعیین مکان آن اختلاف است . بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ای از مدینه است و بنا بقول دیگر یثرب عبارت از خود مدینه است . گویند حضرت رسول از این نام اکراه داشت از این رو این بلد را «طیبه » و «طابة»نامند. (از معجم البلدان ج 4 ص 1010). طیبه . طابه . مدینه . مدینة السلام . مدینة الرسول . مدینه منوره . اثرب .یندد. (یادداشت مولف ): و اذقالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا. (قرآن 33/13).
اگر فساد کند هرکه او نبید خورد
بسا فساد که در یثرب است و در مکه .

منوچهری .

یاهوحاز
ابن یوشیا از ملوک بنی اسرائیل . صاحب مجمل التواریخ والقصص ذیل عنوان (اندر سالهای بنی اسرائلیان و ذکر ملوک و علماء ایشان ...) آرد: یاهوحاز [ بن یوشیا ] دو سال ملک بود . (مجمل التواریخ والقصص ).
یبارک
دهی است از بخش شهریار شهرستان طهران ، واقع در 7000 گزی باختر شهریار. دارای 838 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
یبنی
موضعی است در شام و آن را اُبنی نیز گویند. (منتهی الارب ).
یتم
یکتایی و انفراد. (از ناظم الاطباء). انفراد. (از اقرب الموارد). یکتایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • بی پدری مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). بی پدری در انسان و بی مادری در بهائم . (از اقرب الموارد). بی مادری در ستور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بی مادر شدن چهارپای . بی پدر شدن مردم . (دهار).
  • یثربی
    منسوب به یثرب . اهل یثرب . از مردم یثرب . از مردم مدینه .
    یاهیا
    صاحب مجمل التواریخ ذیل طوفان نوح آرد: و اندر کتاب سیر چنین خواندم که از سخونت آب عذاب ، قیر کشتی همی گداخت ، پس خدای تعالی نامی از نامهای بزرگ بیاموختش و آن نام یاهیا است . نیز همین نام را ابراهیم علیه السلام همی خواند تا آتش بر او سرد گشت . پس نوح این نام میگفت ، و قیر میفسرد و از آن است که اکنون در لفظ باشد و گویند یاهیا و ابراهیم فرزندان را این دعا بیاموخت و عادت گرفتند یکدیگر را آواز دادن : یاهیا، و اندر توریت این نام روشن است ، اهیا شراهیا. (مجمل التواریخ والقصص ص 186).
    یباریج
    ج ِ یبروج . رجوع به یبروج و یبروح شود.
    یبوره
    یابرة. رجوع به یابرة شود.
    یتمان
    یتیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کودک بی پدر مادام که به سن بلوغ نرسیده باشد. ج ، یتامی . (ناظم الاطباء). بی پدر.
    یثریط
    شتری که پیاپی ریخ زند. (آنندراج ). فعل مضارع از اثراط البعیر یثریط، مانند اهراق الماء یهریق; یعنی پیاپی ریخ می زند آن شتر. (ناظم الاطباء).
    یاه یاه
    کلمه فعل ، یعنی پیش بیا. (ناظم الاطباء). پیش بیا و آن کلمه ای است که شبانان بدان صاحب خود را خوانند. (از منتهی الارب ). به تکرار و کسر ها و نیز با تسکین آن و گاهی با تنوین آن ... و گاهی های اول مفتوح شود و گویند یاهیاه ، برای واحد و جمع و مذکر و مونث ، و گاهی تثنیه و جمع بسته میشود و گویند یا هیاهان ، یا هیاهون ویا هیاه (به فتح آخر) و یا هیاهتان و یا هیاهات . (از منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد آرد: یا هیاه ، کلمه ای است که با آن انسان و چهارپا را می خوانند; یعنی پیش بیا. در آن مفرد و مثنی و جمع و مذکر و مونث یکسان است . برای آنکه از اصوات است و بعضی مثنی و جمع مونث کنند چنانکه برای مثنی یا هیاهان و برای جمع یاهیاهون و برای مونث یا هیاهة به فتح آخر و برای مثنی مونث یا هیاهتان و جمع مونث یا هیاهات گویند یعنی پیش بیایید. و رجوع به لسان العرب و المعرب جوالیقی شود. ابوحاتم گفته است گمان می کنم اصل آن در سریانی «یاهیا شراهیا» باشد. (از المعرب جوالیقی ص 398).
    یباریح
    ج ِ یبروح . یباریح السبعة; مردم گیاه هفت گانه . (یادداشت مولف ). رجوع به یبروح شود.
    یبوس
    (به معنی خرمن یا جای کوبیدن غله ) اسم کنعانی اورشلیم است . (قاموس کتاب مقدس ).
  • در مواردی دیگر در کتاب مقدس احتمالاً اسم مردی از خانواده کنعان بن حام باشد. (از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به یبوسیان شود.
  • یتمش
    در ترکی به معنی رسیده (یت به معنی رسید و مش به کسر میم به جای هاء علامت مفعول ). (آنندراج ). در ترکی آذربایجانی یِتمِش و یِتِشمَش گویند.