جستجو

گرافیت
زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی در روی کاغذ میگذارد و آن را برای ساختن مداد به کار میبرند و از جمله شبه فلزات است . ترکیب آن کربن طبیعی متبلور تقریباً خالص است .
گرامی نژاد
عالی تبار.آنکه از خاندانی شریف نسب دارد. والانژاد. والاتبار.
گران پشت
کنایه از مردم قوی پشت و بارکش و حمال . (برهان ) (آنندراج ). کنایه از بارکش قوی پشت است . (انجمن آرا).
  • متکبر و خودبین و کاهل:
    نیاید آدمی از هر گران پشت
    نباشد اسب پالانی هنرور.

    ؟ (از شعوری ج 2 ص 308).

  • گران خوی
    کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی:
    از بس که تو را خوی به عشاق گران است
    بیقدر متاع سر بازار تو جان است .

    شیخ العارفین (از آنندراج ).

    گرافیک
    نمودار خطوطی که نماینده صور و اعمال است .
    گرانتر
    رجوع به معانی گران شود.
    گران خیز
    به معنی گران پای . (آنندراج ). دیربلندشونده و سخت از جای برخیزنده:
    اگرچه شیرپیکر بود پرویز
    ملک بود و ملک باشد گران خیز.

    نظامی .

    گرازدندان
    انسان یا حیوانی که دندان او به گراز ماند. آنکه دندانهای بزرگ و دراز دارد. آنکه دندانهای سخت دراز دارد:
    گاومیشی گرازدندانی
    کاژدها کس ندید چندانی .

    نظامی .

    گراکخوس
    رجوع به گراکوس شود.
    گران آمدن
    ناگوار افتادن . ناگوار آمدن . دشوار افتادن .
  • گران آمدن گفتاری به کسی . برخوردن به او: مهر فیروز گفت که اگر بر تو گران نیاید مرا بدان مقام شما توانی برد. (تاریخ طبرستان ص 68).
    یکی عیب است اگرناید گرانت
    که بویی در نمک دارد دهانت .

    نظامی .

  • گران تمکین
    گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد:
    برس به داد من ای ساقی گران تمکین
    که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.

    ؟ (از آنندراج ).

    گراندبورگ
    حاکم نشین کرز بخش گِرِه نزدیگی گارتامپ ، دارای 2422 سکنه است .
    گرازسم
    آنکه سم او چون گراز باشد:
    سیم ساقی شده گرازسمی
    گاوچشمی شده به گاودمی .

    نظامی .

    گراکوس
    تی بریوس . از تریبونوس ها و خطبای بزرگ روم بود که در سال 162 ق. م . تولد یافت و در 133 ق. م . به هلاکت رسید. تی بریوس کوشش داشت که اراضی متفرقه روم رااز چنگ اشراف بدرآورده میان طبقات پست و فقیران تقسیم کند. لذا اشراف با وی مخالفت کردند و سرانجام او را به قتل رسانیدند. (ایران باستان ص 1842، 2127 ).
    گران آواز
    کسی که آواز کلفت و بم دارد. جَهْوَری ّالصوت . درشت آواز. مراد خشونت و غلظتی است که در صوت پدید آید، طبیعی یا عرضی .
    گران تن
    رجوع به گران جسم شود.
    گران دخل
    پردرآمد. دارنده . پربهره:
    کیست که از بخشش تو نیست گران دخل
    کیست که از منت تو نیست گرانبار.

    فرخی .

    گران دست
    کنایه از کسی است که کارها را بسیار دیر و به تانی و درنگ کند. (برهان ). کسی که کارها را بدیرکند و این مقابل سبک دست است . (آنندراج ):
    مهترند آنچه زآن گران دستند
    کهترند آنچه زآن سبکپایند.

    مسعودسعد.

    گران سرشت
    سست . کاهل . (از برهان ) (از انجمن آرا). کاهل . تنبل . (از آنندراج )(از مجموعه مترادفات ).
  • مردم متکبر و صاحب وقار و تمکین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
  • گران کردن سر
    ترشروئی کردن . خشم آوردن . عتاب کردن:
    خداوند خرمن زیان میکند
    که بر خوشه چین سر گران میکند.

    سعدی .