گران چشم
بزرگچشم . (منتهی الارب ). علی (بن ابیطالب ) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم ، سپید، سر و ریش بزرگ داشت چنانکه همه سینه بپوشانیدی و گران چشم بود، اما نیکوروی بود و با هیئت و موی بسیار بود بر سینه وی .(مجمل التواریخ و القصص ).
بدچشم . (ناظم الاطباء). مرادف ستورچشم . (آنندراج ).
گرائی محله
نام دهکده ای است در ناحیت فخر عمادالدین از استرآباد رستاق. (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 127).
گرازی
جرات و دلیری . (آنندراج ) (غیاث ).
گرام کند
صاحب الفاظالادویه گوید: به کسر اول با ثانی و الف و سکون میم و فتح کاف و سکون نون با دال مهمله استهول کند (؟ ).
گران خاطر
آزرده دل و رنجیده خاطر. (آنندراج ).
گراتری
اگوست ژوزف الفونس . کشیش و فیلسوف فرانسوی متولد در لیل 1805 م . و متوفی 1872 م .وی مصنف کتاب چشمه هاست .
گرانبار کردن
سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل . وزین نمودن بار:
بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صداشتر گرانبار کرد.
نظامی .
گران خدیه
یکی از عناصر چهارگانه است . (ناظم الاطباء). این ترکیب برساخته دساتیر است .
گراته
موانع و مشکلات پیاپی غیرمنتظر در پیشرفت کاری پیدا شدن . گراته در کاری افتادن در تداول عوام ، گره ، عقده ، مانع، عایق و مشکلاتی در انجام کردن کاری پدید آمدن . اموری که مایه تعویق مقصودی شود: نمیدانم این کار چقدر گراته دارد. رجوع به گراته افتادن شود.
گرانبار گردانیدن
و گرانبار گردیدن ; سنگین گردانیدن و گردیدن . ثقیل نمودن و ثقیل شدن:
به لشکر مگو ورنه از بیم سیم
گرانبار گردند و یابند بیم .
نظامی .
گران خراج
بسیارمالیات . آنچه خراج آن سنگین بود. آنچه مالیات آن بسیار باشد: زمینی گران خراج .
گراته افتادن
ژولیده شدن . شوریده شدن .
-گراته در کاری افتادن ; عایقی در آن پدید آمدن . رجوع به گراته شود.
گرامی داشتن
عزیز داشتن . بزرگ داشتن . محترم داشتن . تکریم . اکرام . (ترجمان القرآن ). تبجیل . (دهار). اعزاز. (منتهی الارب ):
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند.
رودکی .
گرانبار گشتن
سنگین شدن . سنگین گردیدن:
تو خفته و پشتت ز بزه گشته گرانبار
با بار گران خفتن از اخلاق حمار است .
ناصرخسرو.
گران خرید
مقابل ارزان خرید. آنچه به بهای بسیار خریده شود.
گرانباری
سنگینی . ثقیل بودن:
چه سود از لوح کو ماند ز نقطه اولین حرفی
که از روی گرانباری ز ابجد حرف پایانی .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 423).
گران خریدن
چیزی را به بهای بسیار خریداری کردن . مقابل ارزان خریدن . اِرهان . مغالات . (تاج المصادر بیهقی ).