جستجو

کلاهخود
کله خود. خود. کلاهی از آهن ، فولاد یا فلز دیگر که سپاهیان بر سر گذارند. مغفر. (فرهنگ فارسی معین ). پوششی از چرمهای مخصوص و پخته شده یا از فلز برای محافظت سر و گردن و گاه صورت جنگجویان . کاسک . (از لاروس ).و رجوع به کلاه و کلاخود و خود و کله خود و مغفر شود.
کلماسنگ
فلاخن را گویند و آن چیزی است که شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان ) (آنندراج ). فلاخن . (ناظم الاطباء). قلماسنگ. کلاسنگ. قلاسنگ. فلاخن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلاسنگ و قلاسنگ و قلماسنگ و فلاخن شود.
کله زدن
کله بستن:
رسیدند زی آبگیری فراز
زده کله زرّبفت از فراز.

اسدی .

کلمة الله
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی کلمة الله در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
کلرات
در اصطلاح شیمی ، نام عمومی کلیه املاح منسوب به اسید کلریک (H3olC) یکی از مشهورترین آنها کلرات پتاسیم است که یکی از اکسیدکننده های قوی است . باید دانست که تمام کلراتها خاصیت اکسید کنندگی دارند و به سهولت در برابر گرما یا ضربه اکسیژن خود را از دست می دهند.
-کلرات دوپتاس ; ملح پتاسیم اسید کلریک (H3olC)است و فرمولش K3olC می باشد. این نمک به عنوان ضدعفونی کردن حلق و گلو و ضایعات مخاط دهان در دندان پزشکی مورد استعمال دارد و بعلاوه در شیمی بعنوان یکی از اکسیدکننده های قوی بکار می رود. نمکی است سفید رنگ و قابل حل در آب و به مقدار بالغ بر 15 گرم مسموم کننده و کشنده است . چون بسهولت در برابر کمی گرما و یا ضربه مختصر، اکسیژن خود را از دست می دهد، لذا جهت ساختن ترقه ها و چاشنیها مصرف می شود. (فرهنگ فارسی معین ).
کله گنده
در تداول عامه ، آنکه سرش بزرگ و گنده باشد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه جمجمه بزرگ دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • به کنایه ، صاحب نفوذ. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه جاه و مقام بلند دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که ازجهتی نسبت به دیگران برتری و تفوق دارد. (فرهنگ عامیانه جمالزاده ).
  • آنکه ثروت بسیار دارد. متمول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم متعین و متشخص و اعیان منش . (فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
  • در این صفت گاهی تحقیر و تمسخر و توهین نیز وجود دارد و به هر حال هرگز خوشبینی نسبت به این طبقات از آن مفهوم نمی شود. (فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
  • کلروپلاست
    دانه های ریز دارای سبزینه که در یاخته های گیاهی یافت می شود، سبزدیسه . (فره ).
    کله پاچه
    کله پاچه از هر حیوانی . (ناظم الاطباء). مجموع سر و پاچه های حیوان (مانند گوسفند). (فرهنگ فارسی معین ).
    -کله پاچه شدن ; مضطرب و سراسیمه شدن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پا شدن شود.
  • خوراکی که از کله و پاچه گوسفند سازند. طرز تهیه آن چنین است که موهای کله و پاچه را با آب آهک سوزانند و کله و پاچه را جوشانده داخل بینی و دهان گوسفند را پاک کنند و با چاقو تراشند و سپس با پیاز و شکنبه و شیردان بار کنند و یک قطعه دنبه وقدری گوشت گردن هم بدان علاوه نمایند. (فرهنگ فارسی معین ). آبگوشتی که از سر و پاچه های گوسفند و جز آن سازند و گاه بر آن گوشت گردن و شکنبه گوسفند افزایند. طعامی که از کله گوسفند و پاچه آن کنند. شاخ دار.چشم دار . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    -امثال :
    موش چیست تا کله پاچه اش چه باشد ؟ !; یعنی از شخصی کوچک توقعی بزرگ داشتن بیجاست .
  • کلیشه ای
    1 ـ منسوب به کلیشه . 2 ـ قالبی ، باسمه ای .
    کلروفرم
    در اصطلاح علم شیمی و پزشکی ، مایعی است بی رنگ و بیهوش کننده به فرمول 3ICHC که از اثر استخلاف سه اتم ئیدروژن متان به وسیله سه اتم کلر بدست می آید. این ماده در پزشکی به عنوان داروی بیهوشی مصرف می شود. (فرهنگ فارسی معین ).
    کله پز
    آنکه کله های حیوانات مثل کله گوسفند و مثل آن را پخته می فروخته باشد. (آنندراج ). کسی که کله و پاچه و شکنبه حیوانات را می پزد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آنکه کله و پاچه و شکنبه از حیوانات (مانند گوسفند) را پزد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رَوّاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    مرا کله پز کرده بی دست و پا
    خبر نیست از پا و از سر مرا.

    طاهر وحید (از آنندراج ).

    کلروفیل
    سبزینه . ماده سبز رنگی که در حفره های خاصی در داخل سیتوپلاسم سلولهای گیاهان موجود است و موجب سبزی اندامهای سبز گیاهان می شود. دانه های سبزینه موادی هستند 5 تایی یعنی از 5عنصر ترکیب شده اند و فرمول آنها شباهت زیادی به فرمول هموگلوبین خون دارد با این تفاوت که بجای آهن در ترکیب دانه های سبزینه منیزیم (gM) موجود است . فرمول کلی دانه های سبزینه عبارت است از: gM4N5O72H55C که در این صورت به آن کلروفیل a گویند و اگر از تعداد ئیدرژنها یک مولکول کاسته و در عوض یک اتم ئیدرژن جای آن قرار گیرد کلروفیل b بدست می آید. خصرة الورق. (فرهنگ فارسی معین ذیل سبزینه ). و رجوع به سبزینه شود.
    کله پوک
    تهی مغز، بی عقل .
    کله خر
    در تداول عامه ، احمق. ابله . (فرهنگ فارسی معین ). سخت نادان و مستبد به رای خویش . احمق وجاهل و لجوج . سخت نادان و احمق ستیهنده . آنکه در عقاید غلط خود پا فشارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).آدم جاهل و یک دنده و مستبد به رای . کسی که نمی توان روی حرفش حرف زد. (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
    کلسیم
    در اصطلاح علم شیمی ، فلزی است دو ظرفیتی که اکثر املاحش غیر محلولند. این فلز در طبیعت به صورت گچ و مرمر و گل سفید فراوان است و اغلب آن را از تجزیه الکتریکی کلرور دو کلسیم بدست می آورند. این فلز از سرب نرمتر ولی از سدیم سخت تر است و در هوا فاسد می شود و به همین جهت آن را در نفت یا روغن نگاه می دارند. با اکسیژن و کلر و گوگرد بشدت ترکیب می شود و مانند سدیم آب را تجزیه می کند و ئیدرات کلسیم می دهد. از املاح فراوان این فلز یکی کربنات کلسیم است که بصورت سنگهای آهکی و سنگ مرمر و گل سفید (گل گیوه ) در طبیعت بسیار فراوان می باشد. دیگر سولفات کلسیم است که آن هم بصورت گچ و آلباتر در طبیعت فراوان است . کالسیوم . (فرهنگ فارسی معین ذیل کلسیوم ). فلزی است سپیدرنگ و علامت اختصاری آن در شیمی aC و ظرفیت آن 55/1 و نقطه ذوب آن 800 درجه سانتی گراد است . (از لاروس ).
    کله خشک
    کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از برهان ). کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از آنندراج ). مردم سودایی و دیوانه مزاج . (ناظم الاطباء).
  • تریاکی . (از برهان )(از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). تریاکی و معتاد به تریاک . (ناظم الاطباء).
  • کله شق. یک دنده . (فرهنگ فارسی معین ).
  • تخم مرغی را نیز گویند که آن را سرازیر گذاشته خشک کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ).
  • کلیم دست
    به معنی مبارک دست و نادردست و پاکیزه دست باشد یعنی در کارها ید بیضا نماید. (برهان ) (آنندراج ). مبارک دست . (ناظم الاطباء). آنکه در کارها مانند موسی (ع ) ید بیضا کند. کسی که امور را به نیکی و خوبی انجام دهد. (فرهنگ فارسی معین ).
  • چست و قابل .
  • کامیاب . (ناظم الاطباء).
  • کله دار
    خدمتکار.
    کلیات
    ج کلیه .
    کلیمی
    کلیم بودن . مانند موسی (ع ) بودن .(فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیم و کلیم اللّه شود.