جستجو

وهبی
منسوب به وهب . هر چیز بخشیده شده از جانب خدا. (فرهنگ فارسی معین ).
وهشت
نام روز چهارم از خمسه مسترقه قدیم . (برهان ). و آن پنج روز دزدیده باشد. (انجمن آرا).
وهیسة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی وهیسة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
وولکانوس
ربةالنوع آتش در یونان قدیم ، و او را پسر ژوپیتر و ژونو و شوهر ونوس می پنداشتند. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ).
وهشت وشت
نام روز پنجم از خمسه مسترقه . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وهشت شود.
وهمیات
ج ِ وهمیة. قضایای دروغی است که وهم در آنها به امور غیرمحسوس حکم میکند، مثل حکم به اینکه ماوراء این عالم فضایی است لایتناهی و قیاس مرکب از وهمیات را سفسطه نامند. (از تعریفات سید جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و اساس الاقتباس شود.
وهیشت آباد
نام شهر بصره بود که اردشیربابکان پی افکند. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ایران در زمان ساسانیان ص 116). رجوع به بهشت آباد اردشیر شود.
وول وول
جنبش . حرکت . تکان .
وهص
شکستن چیزی نرم و سست یا میان کاواک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). چیزی سست را شکستن . (تاج المصادر بیهقی ).
  • سر شکستن .
  • سخت سپردن زیر پای و سخت بر زمین زدن و انداختن به درشتی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). چیزی را نیک اسپردن . (تاج المصادر).
  • خصی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب ).
  • وهیشتواشت
    بهترین خواسته . نیکوترین ثروت .
  • روز پنجم از اندرگاه یا پنجه دزدیده . (فرهنگ فارسی معین ).
  • وول وول کردن
    در تداول ، جنبیدن (بی صدا). تکان خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
    وهیشتویش
    وهیشتواشت . رجوع به وهیشتواشت شود.
    وهیف
    وهف . برگ برآوردن گیاه و سبز شدن و گوالیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
    وهط
    لاغری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
  • گروه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). جماعت . (اقرب الموارد).
  • بوستان و عرفطستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما کثر من العرفط. ج ، اوهاط. (اقرب الموارد).
  • (مص ) شکستن .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر).
  • سپردن به پای .
  • نیزه زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
  • زدن .(اقرب الموارد).
  • سست و ضعیف شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب ).
  • (اِ) ج ِ وَهْطة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وهطة شود.
  • وهنان
    دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . سکنه آن 625 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    ویارانه
    آرزوانه ، و آن طعامهای خوش طعم و خوشبوی باشد که کسان و آشنایان زنان آبستن ، آنان را پزند و فرستند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    ویرژیلیوس
    ویرژیل . از شعرای بزرگ روم است که در 70 یا 71 ق.م . تولد یافت و در 22 سپتامبر سال 19 ق.م . درگذشت . وی ایام جوانی را در شهر ناپل به تحصیل ادبیات و تاریخ و فلسفه و ریاضیات و طب گذراند لکن بیشتر به ادبیات توجه داشت چنانکه دوازده سال از عمر خود را در سرودن اشعارملی معروف خویش موسوم به انه ئیدس به سر برد. پس از آن به یونان سفر کرد و در آنجا نیز سه سال به اتمام اشعار مزبور گذرانید و سرانجام در 52سالگی درگذشت . از وی کتاب معروف دیگری به نام ژورژیک در امر زراعت و تربیت چهارپایان و زنبوران در دست است . (ترجمه تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ).
    ویار کردن
    ویار شدن . هوس کردن زن آبستن خوردن چیزهای مخصوص را از غذا و غیر آن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
    ویرسه
    دهی است از دهستان منیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 3 هزارگزی شوسه اردبیل به تبریز، دارای 106 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
    ویدآباد
    بیدآباد. در معجم البلدان ویذآباد ضبط کرده و نویسد محله بزرگی است از اصفهان و منسوب بدانجا را ویذآبادی گویند و آن همین بیدآباد معروف است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).