جستجو

وی ستود شدن
باور نکردن . منکر شدن: به درستی که فروفرستادند بر شما در این نبشته که چون بشنوند نشانهای خدا، ویستود شوند بدان و خندستانی کنند بدان . (فرهنگ فارسی معین از ترجمه و قصه های قرآن 1:51 و ترجمه آیه 140 سوره 4، در ترجمه و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات اللّه یکفر بها و یستهزاء بها...).
ویستهم
گستهم . بسطام . (یادداشت مرحوم دهخدا از ایران در زمان ساسانیان ). در پهلوی ویستخم یا ویستهم ، این نام در اوستا به قول دارمستتر به صورت ویسته اورو آمده که یکی از ناموران ایران است از خاندان نوذر (بند 102 فروردین یشت ). (حاشیه برهان چ معین : گستهم ).
ویشتاسب
گشتاسب . رجوع به گشتاسب شود.
ویشته
دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ویندانک
نافه مشک . (برهان ) (حاشیه برهان چ معین از سروری ). و بفتح اول و ثانی در مویدالفضلاء ناغه نوشته اند که به عربی طفره گویند. (برهان ). ظاهراً نافه ، ناغه خوانده شده و معنی این کلمه هندی (ناغه ) ذکر گردیده است .
ویس رود
دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویش دبیریه
نام یکی ازخطهای ایران باستان است . ابن ندیم در الفهرست از ابن المقفع نقل کند و گوید این یکی از خطوط هفتگانه ایران قدیم است و آن 356 حرف داشته است و با او تا زمزمه آب و طنین آذان و اشارات عیون و ایماء و غمز و اشباه آن را به کتابت می آوردند. (الفهرست ابن الندیم ).
ویندکلخوران
دهی است از دهستان ایردموسی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . سکنه 440 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ویس قنسول
معرب ویس کنسول . قنسول یار. نایب قنسول . کنسول یار. رجوع به ویس کنسول شود.
ویلانج
با لام و الف و نون و جیم و حرکت غیرمعلوم ، مطلق حلوا را گویند. (برهان ) (آنندراج ). شیرینی .
وی نسار
دهی از دهستان چهاردولی بخش قروه شهرستان سنندج است .700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ویس قونسول
ویس قنسول . ویس کنسول . رجوع به ویس کنسول شود.
ویشکاسوقه
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
وینق
دهی است از دهستان مرکز دهستان مجخوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. سکنه 746 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ویشکاورزل
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویل جوی
جوینده ویل . مصیبت خواه . خواهان اندوه کسی را:
بداندیش دشمن بود ویل جوی
که تا چون ستانی از او چیز اوی .

بوشکور.

ویس کنسول
معاون کنسول . نایب قنسول . کنسول یار. (فرهنگ فارسی معین ).
ویشگرد
شهری است استوار اندر میان کوه و صحرا نهاده بر حد میان چغانیان و ختلان و اندر وی دایم باد آید و تربت شقیق بلخی رحمةاللّه علیه آنجاست و از وی زعفران بسیار خیزد. (حدود العالم ).
وینه کوه
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ویسکه
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).