جستجو

هاف هافو
آن که هاف هاف کند. ؛ پیر ~ پیری که دندان های او افتاده و مخارج حروف او به جا و درست نباشد.
هپاتیت
بیماری التهابی ای که بر اثر عواملی مانند ویروس ها، سموم ، داروها و غیره به وجود می آید.
هردود کشیدن
به طور دسته ـ جمعی به جایی وارد شدن .
هسبند شدن
مفتون و حیران کسی شدن و همه اوقات خود را صرف او کردن .
هفهفو
پیر، سالخورده .
هافبک
هر یک از بازیکنانی که در میانه میدان جلوی دفاع (بک ) پشت سر حمله (فوروارد) بازی می کنند.
هردیگی چمچه
آنکه در خوراکی و گذران سربار دیگران است ، طفیلی .
هسبند کردن
کسی را در فشار گذاشتن و با اصرار و ابرام و خواهش و تمنا به کاری وادار کردن .
هق و هق
آوای گریه شدید، صدای گریستن سخت .
هپرو شدن
1 ـ به غارت رفتن . 2 ـ ربوده شدن .
هرزه خایی
بیهوده گویی ، یاوه گویی .
هشاشه
شاد شدن ، شادمانی .
هقعه
نام منزل پنجم از منازل ماه که سه ستاره ریز است در بالای صورت فلکی جوزا.
هرفت
شدید، سخت .
هشپلک
صدایی است که کبوتربازان به وقت کبوتر پرانیدن با دو سر انگشت دست از دهان بیرون کنند (برهان )، و آن چنان باشد که سرانگشت در دهان خود نهندو به تندی نفس زنند، یعنی پف کنند تا صدای بلند از آن برآید و کبوتران از آن برمند و پرند. (انجمن آرا).
هت ومت
شبیه تام ، عیناً، به عینه .
هشت پا
اختاپوس .
هکتولیتر
واحدی برای سنجش مایعات : 100 لیتر.
هالتر
میله ای فولادی که به دو سر آن وزنه هایی نصب می کنند و ورزشکاران آن را از زمین بلند می کنند.
هرکاره
در خراسان دیگ سنگی را گویند. (حاشیه برهان چ معین ). دیگی را گویند که از سنگساخته باشند و در آن آش و طعام پزند و بعضی دیگ آهنی را گویند که در آن حلوا پزند. (برهان ):
به هرکاره چون شیربا پخته شد
زن و مرد از آن کار پردخته شد.

فردوسی .