جستجو

هیمان
دوست داشتن زن را. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد).
  • عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد.(المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • هامت الناقة هَیَماناً; ذهبت علی وجهه [وجهها ] لرعی . (اقرب الموارد).
  • (اِمص )سرگشتگی و حیرانی . (غیاث اللغات از سراج و منتخب ).
  • هیضاء
    کوره . (منتهی الارب ). گروهی از مردم . (اقرب الموارد).
    هیقعة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی هیقعة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    هیلبرت
    داوید. ریاضی دان معروف آلمانی (1862-1943 م .). در سال 1899 کتابی به نام اصول اساسی هندسه تالیف و منتشر کرد. در علوم ریاضی مطالعات و ابداعاتی کرد. در 81سالگی در اردوگاههای اسیران در اثر شکنجه عمال نازی درگذشت . (فرهنگ عمید).
    هیم ا
    سوگند با خدای . قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اللّه ، به ابدال . (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود.
    هیوب
    ترسان و بیمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • مرد بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل و هراسان . (مهذب الاسماء).
  • آنکه از وی ترسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • هیضل
    گروه مردم باسلاح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(آنندراج ).
  • لشکر بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). لشکر بسیاری که کار آنان در جنگ یکی باشد. (از اقرب الموارد).
  • جمل ٌ هیضل ٌ; شتر شگرف دراز بزرگ. (از اقرب الموارد).
  • هیقل
    شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلیم . (اقرب الموارد).
  • سوسمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • هیل بوا
    قاقله صغیره . رجوع به هیل و رجوع به تذکره ضریر انطاکی شود.
    هیمرة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی هیمرة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    هیل بویا
    قاقله صغار. رجوع به هیل و هیل بوا شود.
    هی مری
    لفظ ترکی است از الفاظ بارگیر که ترکان در مخاطبات خود آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
    هیودی
    شاخه ای از تیره پولادوند هیهاوند از طایفه چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
    هیقم
    آوازموج دریا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگ دریا. (مهذب الاسماء).
  • دریای فراخ دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریای پهناور. (اقرب الموارد).
  • آواز فروبردن لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
  • شترمرغ دراز. (منتهی الارب ). گویند هیق است و آخر کلمه میم زاید است . (از اقرب الموارد). رجوع به هیق شود.
  • هیلع
    سست و ضعیف . (از اقرب الموارد).
    هیمغ
    درخت مغد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجرةالمَغد. (اقرب الموارد).
    هیوره
    ریخت و هیاتی زشت . (یادداشت مولف ). هیبره .
    -بدهیوره ; ریخت و هیات زشت و کریه و بد. تاکید و تاییدی در بدی آن است . (یادداشت مولف ).
    هیط
    بانگ و فریاد کردن .
  • (اِ) فریاد.
  • بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مازال فی هیط; ای ضجاج و شر و جلبه . (اقرب الموارد).
  • شورش و اضطراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به هیاط شود.
  • هیقمانی
    درازبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    هیل غراب
    قاقله کبار. رجوع به قاقله شود.