هیرمند
آتش پرست که ملازم آتش باشد. مرکب از هیر به معنی آتش + مند به معنی صاحب و دارای ...
هیسپانیا
نام قدیم اسپانیا. رجوع به اسپانیا شود.
هیجدهم
هجدهم . عدد ترتیبی برای هیجده .
هیختن
کشیدن: دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی . (کارنامه اردشیر).
فروکشیدن .
-فروهیختن ; فروکشیدن . (یادداشت مولف ).
هیراب
نام ملکی است که رب النوع عنصر باد باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
هیرودوتس
ابوالمورخین ، هرودوت ، مورخ معروف یونان قدیم در 484 ق . م . متولد شد. به بابل و مصر وفلسطین رفت و اطلاعاتی راجع به مصریان قدیم کسب کرد.شرح جنگهای ایران و یونان را نوشت . تالیفاتش از گرانبهاترین آثار قدیم و مورد اطمینان شمرده میشود. اورا پدر تاریخ لقب داده اند. در 420 ق . م . در ایتالیا درگذشت . (فرهنگ عمید). هردوت . رجوع به هردوت شود.
هیستامین
هیستامین یا بتا ایمیدازول اتیل امین در سال 1919 بوسیله بارژر و دال کشف گردید. هیستامین دارای هیچ گونه اثر بیحس کننده نمیباشد لیکن تزریق داخل جلدی آن آرام کننده درد بوده و از راه زیرجلدی در درمان حالات آلرژیک و قرحه سده و اثناعشر به کار برده میشود. (کتاب درمان شناسی ج 2 ص 905).
هیستری
(اصطلاح پزشکی ) مرض عصبی مشخص یا اختلالات دائمی روحی که گاهی با فلج قسمتی از اعضاء همراه است . مبتلایان به این مرض دچار اختلال حواس و گرفتار اوهام (غالباً افکار و اوهام مربوط به غریزه جنسی ) میباشند و غالباً در موقع حمله مریض قیافه اشخاص غشی را دارد.
هیطل
روباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ثعلب . (اقرب الموارد).
گروهی اندک از مردم که با آنها غزا نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
هیکس
نام قبایلی که مصر را مسخر کردند.
هیللة
لااله الا الله گفتن ....
هیسه
دختر امیرالمومنین علی علیه السلام است و او زوجه عبداللّه بن عقیل است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
هیکل
هیات . صورت و تنه مردم . (برهان ). صورت و شکل . (غیاث اللغات ). ریخت . کالبد. پیکر. (منتهی الارب ). صورت و شخص . ج ، هیاکل . (اقرب الموارد):
در مسکنی که هیچ نفرساید
فرسوده گشت هیکل مسکینم .
ناصرخسرو.
هیلمان
بسیار از مال و جز آن : جاء بالهیل و الهیلمان ; مال بسیار آورد یا آورد ریگ و بادرا. (منتهی الارب ). هِلِمّان . گویند: جانا بالهیل والهیلمان ; اذا جاء بالمال الکثیر. (اقرب الموارد).
هیمیا
علم طلسم است . (غیاث اللغات ). یکی از علوم خفیه است . (یادداشت مولف ). رجوع به هیماء شود.
هیس هیس
کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب ). کلمه ای است که به انسان گفته میشود وقت امکان امری و برانگیختن و تحریض بر کاری و گویند در هنگام چپاول کردن و تاراج نمودن گفته میشود وقتی که قریه ای یا قبیله ای مورد تاراج قرار گیرد و هیچ کس از آنان باقی نماند. (از اقرب الموارد).
هیکل آباد
دهی است ازدهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 125 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
هیعان
گرسنه شدن .
بددل گشتن . (منتهی الارب ). ترسیدن و بی تابی کردن . (از اقرب الموارد).
هیلوی
چهارمغز بازی و گردکان بازی را گویند و به کسر اول هم آمده است لیکن به معنی بازی لا علی التعیین . (برهان ).