جستجو

لافنده
آنکه لافد. آنکه لاف زند:
از این لافندگان و آوازجویان بگذر ای حجت
که تو مرد حق و زهدی نه مرد لاف و آوازی .

ناصرخسرو.

لاقطالذهب
سنگی زرد است به سنگ زر نماید نشانش چون زر به سوهان برند و با خاک برآمیزند و آن سنگ را در آن خاک بمالند آن پاره ها را بخود جذب کند. (نزهةالقلوب ).
لاکاش
نام شهری از سومر در عهود قدیمه (حدود سه هزار سال ق.م .) (ایران باستان ج 1 ص 115).
لاکدمون
لاسدمون . رجوع به لاسدمون شود.
لافرژ
آناتل دو. نام نویسنده و سیاستمدار فرانسوی . مولد پاریس (1892-1820- م .).
لاف و گزاف
خودستائی و مبالغه در امری . لاف و لام .
لاقطالرصاص
سنگی سمح اللون (شاید اللمس ) است و خوشبو، وزنش مثل رصاص . آن را در آتش افکنند تا چون فحم شود پس در زیبق افکنند نقره خوب شود. صابر برگداز و مطرقه است . (نزهةالقلوب ).
لاکالپ رند
گوتیه دو. رُمان نویس فرانسوی . مولد پری گور. مولف افسانه های طویل و با ارج : کاساندر، کلئوپاتر و غیره . (1614-1663 م .).
لاکدمونیه
لاسدمونی . رجوع به لاسدمونی و نیز رجوع به اسپارت شود.
لافرس
(اگوست نمپار دوکمن دوک دو) مورخ فرانسوی . مولد دی یپ به سال 1878م . عضو آکادمی فرانسه .
لاف و لام
لاف و گزاف:
آخر بدهی به ننگ و رسوائی
بی شک یکروز لاف و لامش را.

ناصرخسرو.

لاقطالشعر
سنگی متخلخل است و سبک و ازو سبکتر نیست . چون بر تن مالند موی پاک کند مانند آهک و زرنیخ اما سخت نباید مالید تا ریش نکند بویش طلا را بزیان آورد. (نزهه ءالقلوب ).
لاکام
دهی از دهستان میداود (سرگچ )، بخش جانکی گرمسیر، شهرستان اهواز، واقع در بیست هزارگزی خاوری باغ ملک . دارای 200 تن سکنه شیعه و فارسی زبان از طایفه ممینی . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مال رو و محصول غلات وبرنج و انجیر و بلوط. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
لاکدیو
نام گنگباری (مجمعالجزایری ) در دریای عمان . دارای ده هزار تن سکنه . اصل این جزایر مرجانی است . (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 227).
لافرونی
اگوست فرون . سیاستمدار فرانسوی . مولد سَن مالو (1777-1842م . ).
لاف و لامانی
لاف و گزاف . لاف و لام:
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
عروس زشت حلی دون و لاف و لامانی .

خاقانی .

لاقطالصدف
سنگی سبک سبزرنگ است مایل به سفیدی مدور و بزرگو کوچک میباشد نشانش چون بر صدف نهند بدو فرو رود. و مسحوقش بیاض العین را مفید است و مکلس او با زبدالبحر یار کرده عقد زیبق کند، عقد نیکو. (نزهةالقلوب ).
لاکراتس
نام سرداری از تب که در جنگهای اردشیر سوم در مصر شرکت داشت . توضیح آنکه چون اردشیر سوم به کارهای فینیقیه خاتمه داد و خواست که با سپاه خود و یونانیهای اجیر به مصر رود رسولان به شهرهای یونانی فرستاد و شهرهای عمده راتشویق کرد که در جنگ او با مصر شرکت جویند... تبی هاهزار نفر سنگین اسلحه به سرداری لاکراتس فرستادند. چون پادشاه مصر ساحل نیل از طرف عربستان را که مستحکم کرده بود از دست داد و به تصور اینکه اردشیر به جانب منفیس پایتخت مصر خواهد شتافت تصمیم کرد که به دفاع آن شهر پردازد، لاکراتس تبی در آن حال به طرف پلوز رفت تا آن را محاصره کند و ضمناً شعبه نیل را برگردانید و پس از آنکه زمین این شعبه خشک شد خاک ریزهائی ساخت و ماشینهای جنگی بر آنها استوار کرد تا در دیوارهای قلعه سوراخهائی ایجاد کند بدین وسیله قسمت بزرگدیوار شهر خراب شد... در ابتدا یونانیهائی که در پلوز بلندی ها را اشغال کرده بودند سخت جنگیدند (یونانیهای اجیر مصر) ولی چون شنیدند که پادشاه مصر به طرف منفیس رفته از نرسیدن کمک مایوس شده رسولانی به اردوی ایران برای مذاکره فرستادند. لاکراتس به آنها گفت قول میدهم اگر پلوز را تسلیم کنید آزاد باشید و با بار و بنه خود بی مانع به یونان برگردید. بر اثر این قرارداد ارگ شهر تسلیم شد. بعد از آن اردشیر با گواس خواجه را با عده ای از سپاهیان غیریونانی فرستاد تا شهر را تصرف کند و این عده اموال یونانیهای تسلیم شده را غارت کردند و لاکراتس چون از این نقض عهد آگاه شدبه باگواس خواجه و سربازان او حمله کرد بعضی را کشت و مابقی را بپراکند. باگواس از رفتار لاکراتس شکایت به اردشیر برد، شاه گفت جزای سربازانی که نقض عهد کرده اند همین بوده است و فرمود اشخاصی را که مقصر بودند به قتل رسانند. (ایران باستان ج 2 صص 1172 - 1176).
لافری
نام بخشی از ایزر، ولایت گرنبل . دارای 280 تن سکنه .
لاف و لیف
دعوی و سخن زیاده از حد.