جستجو

لاگرانژ شانسل
ژوزف دو. شاعر تراژیک فرانسوی . مولد«شاتودانتونیا» در ایالت درُدُنی (1677 -1758 م .).
لالا مارنیا
نام ناحیتی از الجزیره (ایالت اُران ) نزدیک سرحد مراکش . دارای چهل هزار تن سکنه .
لالستان
نام کوهی به ولایت جربادقان . (نزهةالقلوب ص 220).
لاکروا سن اوئن
نام کمونی در ایالت «اواز» از ولایت کمپی ینْی . دارای 2008 تن سکنه .
لاگرس
پیردو. مورخ فرانسوی . مولد وان (1846-1934 م .).
لالامباز
جانورکی است پرنده چون ملخی دراز که بیشتر با سرعتی عجیب در کنار آبها پرد. تی تی بول . چچلاس . فُرنگ. مِنلاس .
لال سرخ
سُرخی سُرخ . سخت سُرخ و آتشی .
  • خشمناک و سرخ شده از خشم .
  • لاکز
    نعت فاعلی از لکز بمعانی لگد زدن بر سینه و مشت بر گردن زدن و به دست یا به کارد زدن بر سینه و گلو. (از منتهی الارب ).
    لاک و الکلی
    آنچه از در و پنجره و میز و صندلی و دیگر ادوات چوبی که با مایع مرکب از الکل تقلیبی و لاک رنگ شود.
  • رنگ حاصل از اختلاط لاک و الکل پس از استعمال .
  • لاگرنه
    ژان لوئی فرانسوا. نقاش فرانسوی . مولد پاریس (1724-1805 م .).
    لالا محمدپاشا
    رجوع به محمد پاشا شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
    لال شهباز
    درویشی که صاحب کمال بوده است مگر اکثر قلندران به او اعتقاد تمام دارند و بوقت بنگنوشی او را یاد کنند. (غیاث ).
    لاک زدن
    اندودن با لاک .
    -لاک زدن . ناخن ; اندودن ناخن به لاک .
    لاکورکان
    دهی از دهستان سوسن ، بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 48 هزارگزی شمال خاوری ایذه . دارای 175 تن سکنه شیعه . فارسی و بختیاری زبان . شغل اهالی زراعت و محصول غلات و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
    لاگس
    نام پدر بطلیموس و بطلیموس از سرداران اسکندر است که پس از فوت وی هنگام تقسیم ایالات ، مصرو آن قسمت از افریقا که تسخیر شده بود به وی رسید.
    لالا مصطفی پاشا
    رجوع به مصطفی پاشا شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
    لالک
    کفش . (برهان ). لالجة. (معجم الادباء ج 1 ص 334). لالکه . (معجم الادباء ج 3 ص 194). پای افزار. (برهان ). لالکا. (آنندراج ):
    دریغ از آن شرف وحشی و فضایل او
    که عاشق است بر آن لاله روی لالک دوز.

    سوزنی .

    لاکزیس
    یکی از سه «پارک » موکل بر مقدرات .
    لاکوم
    دهی از دهستان ولوپی . بخش سوادکوه شهرستان شاهی . واقع در 7 هزارگزی شمال آلاشت . کوهستانی سردسیر. بدانجا سکنه دائم نباشد و در تابستان از قراء نفت چال و بوزخانی دهستان لفور در حدود سیصد نفر برای تعلیف احشام خود و استفاده از هوای ییلاقی بدین ده آیند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    لاگش
    از شهرهای شنعار به جنوب عراق (در عهد قدیم ) به روزگار سومریان . (فرهنگ ایران باستان ص 118 تالیف پورداود). رجوع به لاکاش نداریم شود.