جستجو

لاغرمیان
باریک کمر. اَقَب . (منتهی الارب ):
به شب در باغ گوئی گل چراغ باغبانستی
ستاک نسترن گوئی بت لاغرمیانستی .

فرخی .

لاشخوار
لاشخور. کرکس . مرغ مردارخوار. نسر. (منتهی الارب ).
لاشه دار
وزین . گران .
لاطم
نعت فاعلی از لطم به معنی طپانچه زدن بر رخسار و اندام . (از منتهی الارب ).
لاعنیه
از فِرق غلاة که عثمان و طلحه وزبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عائشه را لعن میکردند. رجوع به الخطط ج 4 ص 177 و تلبیس ابلیس ص 24 شود.
لاغرنجه
نام دهی نزدیک شهر سان ایلد فونسو قریب شقوبیه اسپانیا. (حلل السندسیة ج 1 ص 362).
لاشر
ابن جرثومة. قال َ هو ابوثعلبة الخشنی . رجوع به ابوثعلبة شود. (الاصابة ج 6 ص 3).
لاشه سگ
سگ ضعیف و لاغر و نزار:
لاشه سگ بس تلاش برد بکار
لاشه افکند عاقبت به کنار.

علی اکبر دهخدا.

لاطن
رجوع به لاتن و لاتین شود.
لاعون
ج ِ لاع . (منتهی الارب ).
لاغرو
در تداول عوام سخت لاغر. بسیار لاغر.
لاشریک
(از: لا + شریک ) بی شریک . بی نیاز.
لاشه سوار
سوار اسبی نزار:
مدد لاشه سواری چکند لشکرگاه .

اثیر اخسیکتی .

لاعة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی لاعة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
لاغری
خلاف ِ سَمن . بی گوشتی تن . ضوی . نحافت . نحیفی . نزاری . هزال . ضمور. غثاثت . طلس . نُحول . سهام . سَخافة. سَفی . وهَط. ضُرّ. قَضَف . قِضَف . قضافة. عجف . وَعْث . (منتهی الارب ):
چه کرد این چمان باره بربری
که بایست کردن بدین لاغری .

فردوسی .

لاشز
لو پر فرانسوا دو. یکی از آباء یسوعیین . مولد قصر اِکس (فُرز) (1624-1709 م .).
لاشه کردن
لاشه کردن سند یا قباله یا حجتی ، بیرون کردن امضای آن . باطل کردن آن . مهرو امضای آن را محو یا جدا کردن . کشیدن مهر و امضا.
لاطی
آنکه عمل غیرطبیعی کند. تازباز. غلام باره . مردافشار.بچه باز .
  • (معرب ، اِ) ماخوذ از یونانی ، کاج . (یا) حَور. (دزی ).
  • لاعی
    بددل . بیمناک که ادنی چیزی در فزع آرد او را.
  • لیسنده . گویند: مابها لاعی قروٍ; ای من یَلحس عُسّاً; معناه مابها احد. (منتهی الارب ). ما بالدار لاعی قرو; ای احد. (مهذب الاسماء).
  • لاغریدن
    نحیف و باریک شدن . (آنندراج ).