جستجو

لاغوس
به زبان رومی در مویدالفضلاء خرگوش را گویند و به عربی ارنب و به خطائی توشقان خوانند. گویند پای وی تا با زن باشد آبستن نشود. اگر پنیر مایه او را با مسکه و عسل حل کنند هر زنی که بخورد دیگر آبستن نشود و اگر بخود برگیرد آبستن گردد. (برهان ) (آنندراج ). لاغون . (برهان ). لاغوتی . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ارنب برّی شود.
لاشکن
نام کوهی است نزدیک بملک روس و به این معنی بحذف شین نقطه دار هم آمده است . (یعنی لکن ) (برهان ).
لاصق
چفسیده . دوسیده . برچسبنده : لخ ّ، لاصقالنسب . (منتهی الارب ).
لاعب
نعت فاعلی از لعب . بازی گر. بازی کن . بازی کننده: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعِبین . (قرآن 44/38). و ما خلقنا السماء و الارض و مابینهما لاعبین . (قرآن 21/16). قالوااَجِئتنا بالحق ام اَنت من اللاعبین . (قرآن 21/56).
لب لعل ضاحک خم زلف کافر
رخ خوب لامع سر زلف لاعب .
لاغثورس ملاسبوس
(اصل کلمه یونانی ، لاغوس سالاس سیوس ) بیونانی ارنب بحری است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ارنب بحری شود.
لاغون
به لغت رومی به معنی لاغوس باشد که خرگوش است . (برهان ). رجوع به لاغوس شود.
لاش کردن
غارت کردن . یغما کردن:
ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند
تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش .

ناصرخسرو.

لاضرر
(از: لا + ضرر) ماخوذ از حدیث «لا ضَرَر و لا ضِرار فی الاسلام »، و آن قاعده فقهی است و در موارد بسیاری از فقه بدان استناد می شود. مدرک قاعده لاضرر را روایاتی گفته اند بتواتر از جانب شرع وارد اما این ادعا اگر در مورد تواتر اجمالی ادله درست باشد شک نیست که در مورد تواتر لفظی پذیرفتنی نیست و با ثبوت مسلم بودن اصل قاعده در فقه بحث در یکایک روایات مدرک قاعده مذکور موردی نخواهد داشت و روایتی که از همه روشنتر و سند آن صحیح تر است روایتی است شامل داستان سمرةبن جندب و آن روایت اینست که سمرة را خرمابنی بود و راه بدان درخت از خانه یکی از انصار گذشتی و سمرة سرزده و نابهنگام به خانه آن مرد درآمدی و مزاحمت رساندی . انصاری وی را گفت آمد شد نابهنگام تو و آنهم بی کسب اجازت مایه تباهی آسایش من است و دوست ندارم که در هر حال سرزده به خانه من درآئی . بهتر که به گاه درآمدن اجازت خواهی . سمره گفت برای رسیدن به درخت خویش اجازت چه خواهم ، انصاری شکایت با پیغمبر اکرم برد. پیغمبر (ص ) سمرة را فرمود چون به خانه مرد انصاری روی اجازت خواه . گفت نخواهم . فرمود آن درخت بگذار و خرمابنی دیگر در فلان جای بستان .گفت نستانم . فرمود دو درخت گیر. و آن درخت بِهل . گفت نهلم . حضرت بر تعداد خرمابن بیفزود تا به ده رسید.سمرة هم بنخواست . فرمود درخت بگذار تا بجای آن خرمابنی در بهشت ترا دهم . گفت بهیچ روی خرمابن بکس نگذارم و مابازائی نخواهم . حضرت فرمود «انک رجل مضار و لاضرر و لاضرار علی مومن ». آنگاه فرمان داد تا خرمابن وی بکندند و دور افکندند و فرمود برگیر و هر جای که خواهی بنشان . و در روایت دیگر آمده است که فرمود لاضرر و لاضرار فی الاسلام و در (موثقه ) دیگر: «لاضرر و لاضرار» و ضرر گزند رساندن باشد و مضاره آن باشد که دو کس به یکدیگر گزند رسانند.
پس مدلول لغوی این حدیث چنین باشد که جنس ضرر در اسلام و یا بر مومنی موجود نیست و آشکار است که چنین مفهوم از این حدیث در نظر نبوده چه وجود ضرربر همه کس معلوم است از اینرو فقیهان در معنی این حدیث احتمالها داده اند از جمله اینکه حکمی که از آن گزندی رسد (یا گزندی بمومنی رسد) تشریع نشده است . دراین صورت لزوم بیع مستلزم غبن یا بیع بدون شفعه از شریک یا وجوب وضو با پرداخت آب بهای گزاف مشروع نیست و همچنین رفتن سمرة بسوی خرمابن خویش و آزار رساندن به مرد انصاری و بالجمله هر حکم شرعی که زیانی از آن پدید آید و یا هرگونه اعمال سلطنت که گزندی از آن به دیگری رسد به مدلول این خبر تشریع نشده است . اکنون باید دانست که قاعده لاضرر با افاده چنین معنی درموارد ادله احکامی که از آن احکام زیانی ناشی میشود و همچنین در مورد زیان دیگر که آن را تعارض ضررین گویند و نسبت به قاعده تسلیط که مشرّع اِعمال سلطنت مردم به اموال خویش میباشد احکام مخصوصی دارد در مواردی قاعده لاضرر بر بسیاری از احکام حکومت خواهد داشت و بطور اجمال اینکه : نسبت به برخی احکام که بر موضوعات متضمن ضرر مالی یا جانی تعلق گرفته مانند زکوة، خمس ، حج ، جهاد، و مانندآن هیچگونه تاثیری ندارد ولی نسبت به احکامی که برخی از افراد موضوعات آن ضرری و برخی غیرضرری (خواه آن احکام تکلیفی باشد و خواه وضعی ) قاعده لاضرر نسبت به افراد ضرری حکومت خواهد داشت . در مورد تعارض دو ضرر میگویند چون این قاعده «لاضرر» از لحاظ حفظ مصالح امت و منت گذاردن بر آنها به وجود آمده است پس در اینگونه موارد باید ضرر کمتر اختیار شود چنانکه هرگاه امر دائر گردد که زیان به شخص واحد برسد یا به عموم ، زیان دیدن شخص مقدّم بر زیان عمومی خواهد بود و اگر امر دائر شود که زیان به خود شخص برسد یا به دیگری در این صورت میگویند اگر تاسیس قاعده برای منت بر نوع امت میباشد باید رعایت اقل ضررین شود ولی اگر تاسیس آن بلحاظ منت بر آحاد افراد امت باشد تحمل ضرر بخاطر ضرر نرسیدن به دیگری واجب نخواهد بود، هر چند که ضرر وارد بر غیر بیشتر باشد.
نسبت قاعده لاضرر با قاعده تسلیط: قاعده تسلیط از حدیث نبوی مشهور (الناس مسلطون علی اموالهم ) استفاده میشود و در مواردی با قاعده لاضرر متعارض میشود چنانکه مالک بخواهد به استناد این قاعده از ملک خود استفاده ای بکند و آن استفاده به زیان دیگری منتهی شود مثلاً او درخانه خود چاهی بکند و آن چاه به دیوار همسایه صدمه رساند در اینگونه موارد فقیهان به اختلاف سخن گفته اند که پسندیده تر از همه این است که هرگاه تصرف مالک به زیان دیگری منتهی نشود بلکه از سود او جلوگیری کند، در این صورت مسلماً قاعده تسلیط مقدم خواهد بود ولی اگر تصرف او به زیان دیگری منتهی گردد و جلوگیری از این تصرف نیز به زیان مالک باشد در این صورت قاعده تسلیط مقدم خواهد بود ولی اگر تصرف او به زیان دیگری منتهی گردد و جلوگیری از این تصرف نیز به زیان مالک باشد در این صورت قاعده تسلیط و لاضرر معارض خواهند بود.
لکن اگر جلوگیری از تصرف مالک به زیان او نباشد ولی تصرف وی به زیان دیگری منتهی شود در این صورت است که باید گفت قاعده لاضرر مقدّم بر قاعده تسلیط خواهد بود و برای تفصیل بیشتر رجوع به فرائد الاصول مرحوم شیخ مرتضی و تقریرات آقا شیخ محمدعلی کاظمینی خراسانی و کفایة الاصول مرحوم آخوند شود.
لاعبی
منسوب به لاعب . و بدین نسبت یکی از اجداد ابی الحسن احمدبن عبداللّه بن محمدبن عبداللّه اللاعبی الاسماطی المعروف به ابن اللاعب شهرت یافته است ... (سمعانی ورق 595).
لاغر
مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق. رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزول . مضطئل . منهوس . متخاوش . متخدد. منهوک . مسخوف . مصعفق. نحیف . ناحل . نحیل . نحل . هزیل . هفهاف . (منتهی الارب ):
همش رنگ و بو و همش قد و شاخ
سواری میان لاغر و بَر فراخ .

فردوسی .

لاغیة
گیاهی است شیردار و بسیار گرم . (غیاث ). لاغینه . (آنندراج ). لاعیه . (منتهی الارب ). لاغیثه . دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است . نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت و زنبور عسل گل آن را خورد و چون برگی یا شاخی از آن جدا کنند...
لاش کنار
لاشک . نام موضعی در فیروزکلای کجور. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
لاضرورت ذاتی
(اصطلاح منطق) و آن قیدی است که قضیه مطلقه عامة را بدان مقید کنند. معنی قضیه مطلقه عامة این است که ثبوت نسبت در یکی از ازمنه ثلاثه محقق است چنانکه گوئیم : کل انسان متنفس بالفعل و چون این قضیه را به لاضرورت مقید سازند، معنی چنان باشد که این نسبت مادام که ذات موضوع موجود باشد ضروری نیست بلکه توان نقیض آن موجود شود. مثال : کل انسان متنفس بالفعل لا بالضرورة; یعنی لاشی من الانسان بمتنفس بالامکان العام . پس مطلقة عامه مقید به لاضرورت ذاتی مرکب از دو قضیه باشد: یکی مطلقه عامه و دیگری ممکنه عامه و یکی از دو قضیه موجبه بود و دیگری سالبه .
لاعج
هوی ً لاعج ; عشق سوزان و مولم . (منتهی الارب ).
لاغران
دهی از دهستان هرم و کاریان بخش جویم ، شهرستان لار. واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنه کوه الهر. دامنه گرمسیر و مالاریائی دارای 382 تن سکنه . فارسی محلی زبان . آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
لاغیثه
لاغینه . لاغیه . رجوع به لاغینه و لاغیه شود.
لاشلیه
ژول . فیلسوف فرانسوی . مولد فونتن بلو. مولف رساله جالبی در باب استقراء. (1832-1918 م .).
لاضیر
(از: لا + ضمیر) به معنی باکی نیست و ضرری نیست . لاضیر علیکم ; ای لاضَرَر فی تاخیر الصلوة بالنّوم . (منتهی الارب ): قالوا لاضیر انا الی ربنا منقلبون . (قرآن 26/50); (یعنی باکی نیست و پروا نداریم که نزد پروردگار خود بازگشت خواهیم کرد. و این جواب سحره است که به فرعون گفته اند چون گفت شما را دست و پا میبرم و بدرخت می آویزم ).
نعره لاضیر بشنید آسمان
چرخ گوئی شد پی آن صولجان .

مولوی .

لاعط
مقابل پهلوی دیوار و کوه گذرنده . گویند: مَر لاعطاً; مقابل پهلوی دیوار و کوه ، گذشت . (منتهی الارب ).
لاغربدن
نزار. لاغرجسم . لاغرتن : ذباءة; دختر لاغربدن ملیح و نمکین سبک روح . عنفص ; زن لاغربدن بسیارحرکت . (منتهی الارب ).