لاشه
نام دهی جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان از شهرستان رشت . واقع در هشت هزارگزی خاوری کوچصفهان . دارای 490 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لاطئة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی لاطئة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
لاعن
دورکننده .
دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
لاغرسرین
اَرْسَح . رَسحاء; زن لاغرسرین . اَرصع; آنکه سرین لاغر دارد. مصواء; زن لاغرسرین . رَسح ; لاغری سرین و لاغری هر دو ران . هزلاع ; بچه گرگ لاغرسرین که از کفتار پیدا شود. (منتهی الارب ).
لاف آوردن
بزرگمنشی نمودن . تکبر:
پیاده شود مردم رزمجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی .
فردوسی .
لافار
شارل اُگوست دو. نام شاعری فرانسوی . مولد وال گرژ (آردِش ) (1644-1712 م .).
لاف زنی
خودستائی . تصلف . تعنفص . (منتهی الارب ).
لافی
لافزن . که گوید و نکند. که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد. صَلف . متصلّف . مطرمذ. طرماذ. طرمذار:
آمد اندر انجمن آن طفل خرد
آبروی مرد لافی را ببرد.
مولوی .
لاقطة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی لاقطة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
لاکتاب
(از: لا به معنی نه + کتاب ،یکی از کتب آسمانی ) بی کتاب . دشنامی که عوام به حیوان و جماد دهند. دشنامی که لوطیان دهند. بی دین در تداول لوطیان . که معتقد به هیچ یک از کتب آسمانی نیست .
لافان
لافنده .
در حال لافیدن .
لافس
آنتوان دو. شاعر تراژیک مولف «مانیلو». مولد پاریس (1653-1708 م .).
لافیت
ژاک . از محاسبین فرانسه . مولد بایون (1767-1844م .). وی در انقلاب 1830 م . سهمی بسزا داشت .
لاقوت
(از: لا به معنی نه + قوت به معنی نیرو). رجوع به کیفیت شود. (اساس الاقتباس صص 45-44).
لاکتاسرا
نام دهی جزء دهستان گیل دولاب ، بخش رضوان ده شهرستان طالش واقع در یک هزارگزی جنوب خاوری رضوان ده کنار راه شوسه انزلی به آستارا. دارای 180 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لافایت
لوئیز دو. دخترخوانده ملکه آن دتریش و محبوب لوئی سیزدهم . مولد وزینیو. (1618-1665 م .).
لاف سنجیدن
لاف زدن:
هان بکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج
ترکتازیها مسلم لاف سنجیها صواب .
عرفی .
لافیدن
لاف زدن .سخن زیاده از حد گفتن و دعوی باطل کردن:
سخنهای ایزد نباشد گزاف
ره دهریان دور بفکن ملاف .
اسدی .
لاقه
لاغه . تنگ. عدل . لنگه . تا. تابار. یکی از دو قسمت بار اشتر یا خر; یک لاقه انگور یک لاقه برنج و غیره .
لاک تاش
نام دیهی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).