جستجو

لاخیز
سیلاب . (برهان ). سیل باشد زیرا که از او گل و لای می خیزد.
لادوگا
نام دریاچه بزرگی به شمال غربی روسیه . مشترک میان روسیه و فنلاند. و رودخانه نِوا آن را با خلیج فنلاند مرتبط سازد.
لارام
دهی از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر. دارای 150 تن سکنه . زبان اهالی فارسی لری و راه آنجا مال رو است . آن را پاگچ نیز گویند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
لارشه
پیر هانری . یونان شناس و علامه فرانسوی . مولد دیژُن (1726-1812 م .).
لاروبی
عمل پاک کردن قنات و جز آن از لای : نثل ; لاروبی قنات ، تنقیه قنات . اباثة; لاروبی کردن چاه . ثل ; لاروبی چاه . ثلل ; لاروبی چاه . حماء; لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای . انتکاش ; لاروبی کردن .
لاد
دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به لاد کرده . (لغت نامه اسدی ). دیوار باشد چه سرلاد سر دیوار و بن لاد بن دیوار را گویند. (برهان ). لاد دیوار است و بن لاد و سرلاد به معنی بن و سر دیوار چنانکه گفته اند: سرلاد چنان نه که تابد بنلاد. دیواری از گل برهم نهاده بود یا از خشت پخته به عراق سبو گویند. (اوبهی ).
  • هر چینه و رده را نیز گویند از دیوار گلی که بر بالای هم گذارند. (برهان ). هر رده ازدیوار و گل پخته را گویند و آن را در شیراز نِسپه نامند. (آنندراج ). مهره . هر رده از گل در چینه . یک توی از چینه . هر توی دیواری که بر یکدیگر همی نهند لادی باشد. (فرهنگ اسدی ). هر توی از دیوار هم لادی باشد. (صحاح الفرس ). هر طبقه از طبقات دیوار از گل برآورده . هر تو و طبقه که غالبا بیش از شبری است و از برهم نهادن آن توها و طبقه ها دیوار حاصل آید:
    فکندند بر لاد پرنیخ سنگ
    نکردند در کار موبد درنگ.

    رودکی (از لغت نامه اسدی ، لکن ظاهراً این بیت از عنصری است ).

  • لاده
    بی عقل .احمق. ابله . (برهان ). بیخرد. کودن . گول:
    نه که هر زن دغا و لاده بود
    شیر نر هست و شیر ماده بود.

    اوحدی .

    لاران
    ناحیتی به هند. رجوع به ماللهند بیرونی ص 102 س 13 شود.
    لارقس
    نام علمی مِلِز، و آن نوعی از سرو است .
    لاروده
    لارده . لاروره . بلدرچین . (فرهنگ شعوری ، از جهانگیری ) .
    لادائم
    (اصطلاح منطق) قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه : مشروطه عامه ، عرفیه عامه ، وقتیه مطلقه ، منتشره مطلقة، مطلقه عامه ، درآید. رجوع به لادوام شود.
    لادی
    خاتون و بی بی در تداول فرانسویان . در انگلیسی لیدی [ ل ِ ی ْ ] تلفظ میشود.
    لاراندیان
    نام مردم شهری در پیدیّه که به دست پردیکاس جانشین اسکندر ویران شد و از بیخ و بن برافتاد و تمام مردم کارآمد آن به دست وی از دم شمشیر گذشتند و دیگران به مزایده فروخته شدند. (ایران باستان ج 3 ص 1983).
    لارقصران
    رجوع به لار (ییلاق تهران ) شود.
    لاروس
    پیر. عالم نحوی و لغوی فرانسوی . مولد توسی (یُن ) (1817 - 1875 م .). لغت نامه بزرگ عمومی قرن نوزدهم (در پانزده جلد) از مولفات اوست .
    لاد از لاد افکندن
    زیر و زبر کردن:
    جاودان زی و همین رسم و همین عادت دار
    خانه قرمطیان را بفکن لاد از لاد.

    فرخی .

    لادیسلاس
    لانسلو . نام پادشاه ناپل که از سال 1386 تا 1414 م . حکومت کرد.
    لارانی
    نام کرسی بخش در ایالت هُت (آلپ ) از ولایت گاپ ، دارای راه آهن و 1363 تن سکنه .
    لارک
    از جزائر خلیج فارس ، دارای معدن اُکسید دُفر. و آن نزدیک به هفت فرسخ جنوبی بندرعباس است . در ازای آن از دو فرسنگ بیشتر است و پهنای آن از دو فرسخ کمترو آب شیرین جزیره از برکه است . (فارسنامه ناصری ).
    لاد از لاد برگشادن
    ویران کردن:
    بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
    حصارهای قوی برگشاده لاد از لاد.

    فرخی .