جستجو

لاتینی
منسوب به لاتین . لاطینی در اصل به معنی مربوط و منسوب به ناحیه قدیم لاتیوم یا به لاتینیها. همچنین در مورد ملل یا کشورهایی مانند فرانسه ، ایتالیا،اسپانیا که زبان و فرهنگ آنها از لاتینی ناشی است به کار می رود. در دوران جنگهای صلیبی به سکنه اروپای غربی ، در مقابل یونانیها، گفته می شد. ادبیات لاتینی محصول جمهوری و امپراطوری روم است . پس از سقوط رُم زبان لاتینی زبان ادبی دنیای قرون وسطائی مغرب زمین باقی ماند تا آنکه زبانهای رومیایی ناشی از آن و دیگر زبانهای ملل اروپا جایگزین آن شد و بعد از رنسانس لاتینی نویسی به بعضی انتشارات مذهبی و علمی محدود ماند.
لاحظ
نعت فاعلی از لحظ به معنی به دنبال چشم نگریستن . (از منتهی الارب ).
لاخشک
نام دهی از دهستان مَرغا. بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در 51 هزارگزی باختری ایذه . کوهستانی . معتدل . زبان اهالی فارسی بختیاری و محصول آنجا غلات و راه آن مالرو است و 185 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
لاتود
ژان هانری . نام حادثه جوئی معروف . مولد منتانیاک (هِرُلت ) (1725-1805 م .) وی بر اثر توطئه هائی علیه مادام پمپادور معشوقه لوئی پانزدهم چند نوبت به زندان باستیل و ونسن و شاتله و شارِن تُن افتاد و با آنکه چند بار از زندان بگریخت سی و پنج سال زندانی بود.
لاث
نبات لاث ; گیاه درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
لاجیم
نام محلی بسواد کوه و بدانجا کتیبه ای پهلوی باشد. دهی از دهستان کسلیان ، بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع در 13 هزارگزی خاوری زیرآب . دامنه ، مرطوب و مالاریائی . دارای 250 تن سکنه مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چشمه و رودخانه محلی . محصول برنج و غلات . شغل اهالی زراعت و گاوداری . صنایع دستی زنان ، شال و کرباس بافی ، راه آن مالرو است . برج و قلعه خرابه ای که در اوایل قرن پنجم هجری بنا شده درنزدیک این آبادی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لاخشه
لاخشته . این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است . تتماج . (دستوراللغة). توتماج (زمخشری ). معرب لاکشه . (مجمل ). لخشک . لاکشته . قسمی رشته . جون عمه . عویثه . نوعی رشته . رشته که لوزی برند. آشی که از آن پزند. لاکچه . لطیفه . صاحب برهان گوید: نوعی آش آرد باشد گویند آش تتماج است . لاخوسته و لاخوشه نیز بگفته صاحب لسان العجم به معنی لاخشه باشد.
لاتور
لاتوردُوِرْنی ْ. نام کرسی بخش در ایالت «پوی دُدُم » از ولایت ایسوار. دارای 1421 تن سکنه است .
لاثم
کوبنده و شکننده .
  • بوسه دهنده .
  • آنکه دهان بندد. (منتخب اللغات ).
  • لاجین بک
    نام یکی از سرداران مقدّم قرلغان مقیم ماوراءالنهرکه با پسران یبغوخان ازسمرقند بگریختند و بشکایت نزد ایل ارسلان خوارزمشاه آمدند و خوارزمشاه پس از استمالت ایشان به سمرقند لشکر کشید و خان را مغلوب ساخت و امرای قرلغ را به احترام به مقام خویش رسانید. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 14).
    لاحف
    نعت فاعلی از لحف به معنی قزاکند و مانند آن پوشانیدن بر کسی . (از منتهی الارب ).
    لاخه
    پینه و پاره باشد. (برهان ). وَصله . دَرپی .
    لاتوربی
    نام محلی به فرانسه که رود سن دوت از آن بطرف موناکو جاری است . (ایران باستان ج 2 ص 1457).
    لاجین حسامی
    او راست تحفة المجاهدین فی العمل بالمیادین .
    لاخه دوز
    پینه دوز. (برهان ). پاره دوز. وَصّال .
    لاخی
    صادق. خالف . وافق و صانع (ضد). (معجم متن اللغة).
    لادوغه
    رجوع به لادوگا شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
    لارا
    ماریونا ژُزف . فکاهی و درام نویس اسپانیولی . وی به سال 1809 م . در مادرید متولد شد و به سال 1837 م . انتحار کرد.
    لارشفوکو لیان کور
    فرانسوا. بشردوست و سیاستمدار فرانسوی ، مولد لارُش گیون (1747-1827 م .).
    لاروب
    روبنده لای و گل . پاک کننده گل و لای رودخانه و قنات و غیره .
    -کشتی لاروب ; کشتی پاک کننده گل و لای رودخانه .
    -لاروب کردن ; لاروبی . پاک کردن گل و لای قنات یا چاه و غیره .