لا سردا
نام خاندان شاهی کاستیل . چندین عضو از آن خاندان درقرن چهاردهم میلادی در فرانسه مصدر خدماتی بوده اند.
لاسوز
هانریت کنتس دو. شاعره مشهور به زیبائی . (1618-1673 م .).
لاری کلا
نام موضعی از رودپشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ).
لازم آمدن
واجب کردن . رجوع به کلمه لازم شود:
در این مقالت تشبیه لازم آید، پس
خدایرا جز از این و جز از چنین پندار.
ناصرخسرو.
لاژنکیر
ژاک مارکی دو. نام ملاّح شجاع فرانسوی . مولد قصر لاسگرس ، نزدیک آلبی (1753 - 1680).
لاسرنا
بندری به مغرب شیلی (آمریکای جنوبی ).
لاسوس
ژان باپتیست آنتوان . نام باستان شناس و معمار فرانسوی مولد پاریس (1807-1857 م .).
لاریم
نام محلی به خرسونس کاریه . (ایران باستان ج 2 ص 1112).
لاسونیان
مردم قسمتی از دومین ایالتی که داریوش کبیر از نظر گرفتن مالیات تاسیس کرد مرکب از: می سیان ، لیدیان ، لاسونیان ; کابالیان و هی گنیان بودند و مالیات آن پانصد تالان بود. (ایران باستان ج 2 ص 1472).
لاری محله
نام موضعی از رود پشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان رودپشت بخش بابلسر شهرستان بابل . واقع در 4500گزی جنوب بابلسر. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 195 تن سکنه مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چاه و رودخانه کاری .محصول برنج و صیفی و باقلا و کنجد و پنبه و غلات . شغل زراعت و راه مالروست . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
لازم بودن
بایسته و ضرور بودن . رجوع به کلمه لازم شود.
لاژورد کنار
ترجمه نام ناحیتی از فرانسه به ساحل بحرالروم .
لاسع
نعت فاعلی از لسع به معنی گزیدن یا نیش زدن . صاحب نیش . (از منتهی الارب ). گزنده .
لارین
ده کوچکی است از دهستان امیری بخش لاریجان شهرستان آمل واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری رَینه دارای 35 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
لاسک
نام دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 22 هزارگزی خاوری فومن و 13 هزارگزی خاوری شفت . دارای 838 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
لاسی
که لاس زدن خوی دارد. آنکه لاس زند. آنکه به نظر ریبه در نامحرم نگاه کند. (در تداول عوام ). چشم چران . نظرباز.
آنکه ملاعبه کند با خوبرویان . آنکه ملامسه کند با آنان . دست باز.
لاری نی
نیکلا گابریل دو. نام لیوتنان اول پلیس پاریس . مولد لی مژ (1625-1709 م .).