جستجو

فتوکرومیک
ویژگی ماده ای که رنگ آن در برابر نور تغییر می کند و با تابش بیشتر نور تیره تر می گردد.
فئتین
(اِ. تثنیه فئه ) 1 ـ دو گروه ، دو دسته . 2 ـ دو دسته از لشکریان .
فازمتر
وسیله ای معمولاً به شکل پیچ گوشتی دارای لامپی کوچک که به وسیله آن می توان وجود جریان برق را در پریز و... نشان داد. فازسنج ، فازنما.
فانوسقه
= فانسقه . فانسخه : کمربند یا حمایل چرمی که در خانه های آن فشنگ جا می دهند.
فتی شیست
کسی که علاقه شدید به یکی از اعضا یا البسه معشوق خود دارد.
فازه
= فاژه : خیمه ، چادر.
فتی شیسم
نوعی بیماری روحی که مبتلایان به آن به یکی از اعضا یا البسه معشوق خود دل می بندند.
فئه
1 ـ گروه ، دسته . 2 ـ دسته ای از لشکریان .
فاستاندن
بازستاندن ، باز ـ گرفتن .
فایتون
درشکه .
فئودال
مالک ، دارنده زمین های بسیار.
فاسقه
مؤنث فاسق .
فایقه
مؤنث فائق ، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد. ؛ احترامات ~ احترامات عالیه .
فئودالیته
حکومت ملوک الطوایفی ، نوعی حکومت که زمین داران بزرگ قدرت را در دست دارند.
فاشوریدن
تحریک شدن بر ـ انگیخته شدن .
فایل
محفظه ای کشویی برای نگه داری پرونده ها، پَروَنجا. (فره ).
فئودالیسم
نک فئودالیته .
فاصد
رگ زن ، حجام .
فا بردن
بردن ، باز بردن .
فاصله
1 ـ مؤنث فاصل . 2 ـ مسافت میان دو چیز.