جستجو

فیمون
نامی باشد که به دروغ به عذرا گذاشته بودند. (برهان ).
فینوبراسین
اصابعالصفرا. (فهرست مخزن الادویه ).
فیوضات
ج ِ فیوض . جج ِ فیض ، برخلاف لزوم . (فرهنگ فارسی معین ).
فییدن
دل بد کردن و بددل شدن از کسی و از چیزی . (برهان ).
فیله
پیله . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پیله شود.
فینوقوطیس
فقاح سورنجان است ،و برگ سورنجان را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فیوضی
امرهم فیوضی بینهم ; یعنی مختلف اند در آن و تصرف می کند هر کس چیزی که مر دیگری راست . (منتهی الارب ). فیضوضی . فیضیضی . فیضوضاء. (از اقرب الموارد).
فی له تر
فیلِتِر. شخصی است که در پرگام یکی از شهرهای آسیای صغیردولتی تاسیس کرد و آن را از قلمرو جانشینان اسکندرجدا و مستقل ساخت . پیش از وی این شهر در تصرف سرداری بنام لیزیماک بود. دولت فی له تر پس از وی به دست برادرزاده و جانشین او اومن اول توسعه یافت . فی له تر اصلاً خزانه دار لیزیماک بود و پس از مرگ او با استفاده از موقعیت ، حکومتی مستقل تشکیل داد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2149 و 2150).
فینا
وین ، پایتخت اتریش . (یادداشت مولف ). رجوع به وین شود.
فین و کهره
میانه جنوب و مشرق فرک ،درازی آن از قریه لاور تا قریه آب ماه یازده فرسنگ، پهنای آن از قریه فین تا رودر ده فرسنگ. محدود است از جانب مشرق به ناحیه رودان و احمدی و از سمت شمال به ناحیه فارنمان و از طرف مغرب به نواحی لارستان و از جانب جنوب به نواحی عباسی . هوای این ناحیه بعداز نواحی عباسی از همه گرمسیرات فارس گرمتر است . آبش از چشمه های شیرین و گواراست . معیشت این ناحیه و خراج دیوانی آن از خرمای نخلستان و حناست . غله به اندازه خوردن اهلش از دیمی و فاریابی به عمل می آید. خانه عموم این ناحیه از چوب و شاخه برگ نخل است . در همه ناحیه فین بیست خانه به هم پیوسته نباشد بلکه در نخلستانها پراکنده است و خانه ها را حصاری نیست ، و در این ناحیه بعلاوه نخل و نارنج و لیمو و ترنج درخت اشبه و چلغوزه بخری و تنومندی فراوان است . قصبه این ناحیه را فین گویند. قلعه مختصری بر سر تل کوچکی خانه کلانتر این ناحیه است ، و این ناحیه را سیزده قریه آباد است . (از فارسنامه ناصری ). رجوع به فین شود.
فیوظ
مردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فی له خاصه
دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که دارای 255 تن سکنه است . آب آن از رود قیطور و محصول عمده اش غله ، برنج و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فینات
ج ِ فَیْنة. (منتهی الارب ). رجوع به فَیْنة شود.
فینون
(ظلمت ) نام یکی از امراء روم بوده . (قاموس کتاب مقدس ).
فیله ورین
دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 571 تن سکنه است . آب آن از چشمه سارها و رودها و محصول عمده اش غله ، گردو، مختصری انگور و قلمستان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فینارس
اسم یونانی سعد است . (فهرست مخزن الادویه ). فیناروس .
فیوف
ج ِ فیف . (منتهی الارب ). جاهای برابر و هموار، بیابانهای بی آب . (از آنندراج ). رجوع به فیف شود.
فیلی
منسوب به فیل که نام جد خاندانی است . (سمعانی ).
  • به رنگ فیل . رنگی است میان خاکستری و سربی . کبود. (یادداشتهای مولف ). در اصطلاح نقاشان امروز رنگ خاکستری بسیار روشن را گویند.
  • فیناروس
    سعد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فینارس شود.
    فینه
    کلاه سرخ منگوله دار عثمانیان . فس . فیس . کلاه پشمین ، غالباً سرخ یا سفید و رنگ دیگر که مصریان و بعض هندیان بر سر گذارند و سابقاً ترکان عثمانی بر سر میگذاشتند. (از فرهنگ فارسی معین ).