جستجو

فیلی یس
یکی از بلاد شمال شرقی پلوپونزوس بوده که مردم آن نخست از نژاد آکائیا بودند. (از تعلیقات نصراللّه فلسفی بر ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
فینقون
به یونانی خَل ّاست که به فارسی سرکه نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
فیهج
می .
  • پیمانه می . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • پالونه . (منتهی الارب ). المصفاة. (اقرب الموارد).
  • فیلوکورس
    ازمورخان قدیم یونان است که تاریخ حیات او معلوم نیست . کتاب بزرگی در تاریخ اتیکا نوشته است . (از تعلیقات نصراللّه فلسفی بر ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ).
    فیم
    مرد سخت و توانا. ج ، فیوم . (منتهی الارب ).
    فیوسطونیا
    عجم الزبیب . (فهرست مخزن الادویه ).
    فیهر
    شترماده درشت توانا و بزرگجثه . (منتهی الارب ).
    فیلولوژی
    علمی است که آثارادبی و زبانها را ازنظر تتبع و استقصای متون و صرف و نحو مورد دقت قرار میدهد. علم لغات . علم السنه .
  • علم بر روحیات و احوال اجتماعی و صنعتی یک یا چند ملت . (فرهنگ فرانسه به فارسی سعید نفیسی ).
  • فیمابین
    (از: فی + ما + بین ) آنچه در میان است .
    فین کردن
    آب بینی را خارج کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به فشار بیرون دادن نفس از بینی ، اخراج فضول را.با آواز خلط بینی بیرون دادن . (یادداشتهای مولف ).
    فیوسینوس
    سلیخه است . (فهرست مخزن الادویه ).
    فیهق
    فراخ از هر چیزی .
  • شترماده بسیارشیر. (منتهی الارب ).
  • فیلولة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فیلولة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    فیماروس
    به یونانی حب الصنم است . (مخزن الادویه ).
    فینگی
    کسی که آب بینیش غالباً فروریزد. (فرهنگ فارسی معین ).
    فیوصمین
    ریباس . (فهرست مخزن الادویه ).
    فیمان
    عهد و پیمان . (منتهی الارب ).
    فینگیلی
    در تداول عامه ، کوچک . ریزه . فنغلی . فنقلی . فسقلی . (یادداشتهای مولف ).
  • (اِ) نیز نام کوچکترین ریگ است از سه ریگ، که در بازی یکی از آنها را در دست پنهان کنند و از دیگری پرسند: گاو، گوساله یا فینگیلی ؟ یعنی : کدام سنگ در دست من است ؟ (یادداشتهای مولف ).
  • فیوض
    بسیار شدن آب چندانک روان گردد.
  • لبالب رفتن رود.
  • آشکار کردن راز. (منتهی الارب ). رجوع به فیض شود.
  • مردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • برآمدن جان کسی .
  • فاش گردیدن خبر. (منتهی الارب ).
  • بسیار شدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • روان شدن اشک . (منتهی الارب ).
  • فیی
    منسوب به فَی ّ که از قرای سغد است . (سمعانی ). رجوع به فَی ّ شود.